رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۴۷ 3.8 (14)

۱ دیدگاه
        بیخیال و بیتفاوت یه تیکه از پیتزا رو برداشتم و جواب دادم:     -یعنی اینکه بحثمون شد گفت میره منم بهش گفتم هری!چه بهتر!  …
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۴۶ 4.2 (10)

۱ دیدگاه
      و خندید و در ادامه گفت:     -اوه اوه! چقدر دستات سردن‌‌‌….     میدونستم اون روز جلوی مدرسه یکم زیادی باهاش پیش رفته بودم اما…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۴۵ 4.8 (8)

۱ دیدگاه
      پوزخندی زدم.پس بابام قصد داشت هرجور شده منو تحت فشاد بزاره.کاری کنه جایی واسه رفتن نداشته باشم و تقریبا آواره بشم که به غلط کردن و شکر…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۴۱ 4.2 (17)

۱ دیدگاه
    چندتا کلمه رو امتحان کردم اما باز نشد که نشد. نه اون رقمهارو…نه اون کلمات احتمالی که از علاقه ی آشکارش به ورزش بوکس نشات میگرفت. حدس دیگه…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۳۹ 5 (8)

۲ دیدگاه
      بدون اینکه واکنشش رو پیش بینی کنم گفتم:   -تو بیا پایین بخواب من برم رو تخت!     تکون دادنهای دستش کار خودش رو کرد و…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۳۸ 4.8 (10)

۱ دیدگاه
      خودمو پرت کردم تو آغوشش و دست و پاهامو دور بدنش حلقه کردم. چنان سفت گرفته بودمش و پشت سرهم جیغ میکشیدم و می لرزیدم که با…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۳۴ 3.9 (16)

۱ دیدگاه
      همینجور داشتم قدم‌برمیداشتم که یه ماشین از پشت بهم‌نزدیک شد و سرعتش رو کم کرد. توجهی نکردم و تو ذهنم به این فکر کردم که خب اینم…
رمان انرمال

رمان انرمال پارت ۳۳ 4 (13)

۳ دیدگاه
        رفته رفته خونه پر شد از مهمونهایی که انگار همشون میدونستن پدر من قراره قراره عقد بکنه به جز خود من! این فقط یه معنس میداد.…