رمان از کفر من تا دین تو پارت 199 4.4 (92)4 ماه پیش۱ دیدگاه #آس…هامرز نشسته خیره به صورتش، معذب سر جاش جابهجا میشه و هر جایی چشم هاش میچرخه جز صورت من.. _اهم..اوممم… سامانتا نمیاد؟ جوابش و که نمیدم مجبوری…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 198 4.5 (104)5 ماه پیش۱ دیدگاه مثل خودش چشم میبندم و اجازه میدم این حس ناب تمامم و در بر بگیره. نفس های لرزونم میگه از دست رفتم و اگر اشاره کنم این…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 197 4.6 (88)5 ماه پیش۱ دیدگاه این صدای خش گرفته و خواب آلود منه… آره… تحلیلم میگه صبح و تخت و… چرا توی جای من خوابیده؟! بزار ببینم اتاق؟! یا من جای اون! نمیدونم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 196 4.5 (77)5 ماه پیش۲ دیدگاه ا کف پاهای لختم روی سرامیک ها از سرما گز گز میکرد اما با پوست کلفتی به قصد دعوا و شاکی، دنبالش راه می افتم و دیگه کسی…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 195 4.5 (91)5 ماه پیش۵ دیدگاه اما تمام فکر و ذکر من رفت پیش شام امشب و قراری که با استاد نامی داشتن و از قضا یادمه پدر شادان نامی هم بود. پوزخندی به روی…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 194 4.6 (78)5 ماه پیشبدون دیدگاه نوبت به سروش رسید… _نفرمایید پا قدم ما شور بود.. شرمنده نبودیم امیدوارم سامانتا پذیرایی کافی رو… منی که مثل برگ چغندر بین تعارف های مسخره…
رمان از کفر من تا دین تو پارت ۱۹۳ 4.4 (74)5 ماه پیش۲ دیدگاه واقعا به چه عنوانی اینجا برا خودم چرخ میخورم و میگردم منو میخواد با چه سمتی؟.. معشوقه!.. طعمه!.. سرگرمی!.. هوس! ؟؟..این گزینه ها همشون منو میترسونن.. _نمیدونم مریم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 192 4.4 (44)6 ماه پیش۲ دیدگاه با دهن باز نگاهش میکنم و همچنان داره حرف میزنه.. _زن و بچه هم داره؟ اینجان یا فرستاده اونور آب سرش و خلوت کنه و اوقات فراغت و…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 191 4.5 (56)6 ماه پیش۵ دیدگاه هنوزم بعد نیم ساعت طوری خودش و روی مبل جمع کرده و مؤدب پا جفت کرده نشسته که خنده ام میگیره. _یه چیزی بخور مریم. چشم ها…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 190 4.7 (56)6 ماه پیش۲ دیدگاه درو که باز میکنم چشم تو چشم با سروشی میشم که با نگاهی وق زده دستش روی هوا برای گرفتن دستگیره مونده. سوزش چشم و نگه داشتن اون…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 189 4.5 (89)6 ماه پیش۷ دیدگاه درو که به ضرب میکشه و میبنده نفس راحتی بیرون میدم. _لیاقت نداری که مرتیکه عوضی… میرم پایین به جهنم انقدر بزن که پوستت کنده بشه ساییده شی.…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 188 4.5 (63)6 ماه پیش۱ دیدگاه وای خدا این چرا انقدر فک میزنه چرا اینا انقدر منحرفن. _باشه خب چرا داغ میکنی..اشتب گرفتی داداش پرو پاچه لختت با اینکه تحسین برانگیزه اما من…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 187 4.5 (69)6 ماه پیش۱ دیدگاه ا نگاه درمونده ام روی هر دوشون میچرخه.. خودم که بیشتر شبها میوه یا سالاد میخوردم اگر غذای روزم به حد کافی برام کالری داشته باشه، برای همین شام…
رمان از کفر من تا دین تو پارت ۱۸۶ 4.3 (67)6 ماه پیش۱ دیدگاه حالا منم و این حجم از عشقی که روبه روم دراز کشیده. هنوز باور ندارم اینکارو کرده و اصلا برام اهمیت نداره اگر پشت این حرکتشم یه برنامه…
رمان از کفر من تا دین تو پارت۱۸۵ 4.5 (72)6 ماه پیش۱ دیدگاه در همون حال چشم غره ای بهش میرم و برای آوردن خورده فرمایشات رئیس شجاع میرم طرف یخچال. یه بطری دوغ اعلا و چندتا سُس سفید…