رمان به سادگی پارت 12 4.6 (8)

بدون دیدگاه
– ممنون … – ببینم حالا این داماد خوشبخت کی هست ؟ … – یکی از دوستان خانوادگیمونه … – دوست داشتم ببینمش …اگه میتونه بگو بیاد شام دور هم…

رمان به سادگی پارت 8 4.3 (6)

بدون دیدگاه
خودمان رفته بودیم خرید کرده بودیم … بامداد و نیما رسیده بودند … – کجا موندید شما ؟ اینا چیه ؟ – هیچی این گلدار دلش برات سوخت گفت بریم…

رمان به سادگی پارت 5 3 (4)

بدون دیدگاه
– ترسیدم – ببخشید … (دستش را دراز کرده بود … جعبه را در دستم گذاشته بود …) – این برای توئه فسقلی – همانطور که جعبه را مثل ناشناخته…

رمان به سادگی پارت 3 3.8 (8)

بدون دیدگاه
– مدارک رد و بدل کردیم… قرار شد با هم بریم بیمه… ولی پسره ادمه بیخودیه… من میترسم – ترس نداره بابا … بیابون نمیرید که … میری بیمه کارشناس…