رمان بوی نارنگی پارت ۱۱۴ 4.8 (9)

۱ دیدگاه
    مرصاد می‌تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد به شرطی که من مزاحم زندگی‌اش نباشم. من باید زندگی‌ خودم را جمع کنم   اینبار نه دیوانه‌ای هست که…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۰۹ 5 (3)

۱ دیدگاه
      لبخند زده لب گزید – ببخشید.. اینجا رو راست میگی حق با توئه معذرت میخوام… ولی بخدا کار پیش اومد عمدی نبود.. خیلی مهم بود باید می‌رفتم…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۰۸ 5 (5)

۱ دیدگاه
    عاقل اندر سفیه نگاهم کرده گفت – از انسان دوستی چیزی می‌دونی؟ همه که مثل تو نیستن تا چیزی واسه‌شون منفعت نداشته باشه هیچ غلطی نکنن   تند…