رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۶۹ 4.1 (7)

بدون دیدگاه
    -باز چی شده حاجی؟ چرا این قدر عصبانی هستی؟ سکته میکنی ها -چرا نباشم؟ این پسرهی پررو بلند شده اومده شرکت، بز بز تو چشای من نگاه میکنه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۶۸ 4.1 (12)

بدون دیدگاه
  -دیوونه شدی تو مگه نه؟ خیال کردی این جوری راضی میشن؟ باید بهت بگم این بدترین راهی که انتخاب کردی. اگه بنیامین هم بفهمه حسابی از دستت شاکی میشه.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۶۵ 4.3 (10)

بدون دیدگاه
سکوت بدی توی فضا حاکم بود. مامان پاشو انداخت روی پاشو و گفت:   -خب حاج خانم از آقا پسرتون بفرمایید. دقیقا کارشون چیه؟ درآمدشون چقدره؟ تحصیلاتشون تو چه رشته‌ای؟…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۶۳ 3.8 (11)

بدون دیدگاه
    رسیدم سر کوچه ولی خبری از بنیامین نبود. همیشه این جور وقتا استرس تمام وجودم رو می‌گرفت. یه نگاهی به اطراف کردم و مجبور شدم به سمت داروخونه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۹ 4.2 (13)

بدون دیدگاه
      بالاخره بعد از مدت‌ها می‌تونستم امروز پله‌ها رو پایین برم و قرار بود برای چکاپ بریم دکتر. حانیه از صبح داشت تمام وسایل و لباس‌هاش رو جمع…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۸ 3.6 (11)

بدون دیدگاه
      با لبخند بهش گفتم:   -منم دوستت دارم بنیامین و امیدوارم واقعا شرایط جور بشه و بهم دیگه برسیم. احساساتت رو کاملا درک می‌کنم. امیدوارم تا همیشه…