شیدا تو لاک خودش بود و اصلا حواسش به اطراف نبود. تو گوشیش داشت با مهشید چت می‌کرد و برای فردا قرار می‌ذاشت تا همدیگه رو ببینن.…

    شیدا بهت زده داشت فقط سارا رو نگاه می‌کرد و اصلا باورش نمی‌شد که این همون ساراست که تا همین چند ساعت پیش همیشه مهربون بود و حمایتگر؛…

    شیدا آروم به سمت در خروجی رفت و وقتی وارد محوطه شد نفس عمیقی کشید و ریه‌هاش رو پر از هوای تازه کرد. یه دور قدمی تو محوطه…

        کیاوش آروم توی گوش سارا زمزمه‌ای کرد که سارا خجالت زده با گونه‌های سرخ ازش جدا شد و گفت:   -واقعا ممنونم انتظارش رو نداشتم. خیلی…

    سارا تمام مدت با لبخند ملیحی شاهد حرکات پری بانو بود ولی حرفی نمی‌زد.   کیاوش جلوی یه رستوران شیک و مجلل پارک کرد و سریع از ماشین…

  توی دلم آهی کشیدم. هیچ کس توی این خونه به فکر من نبود و دلش   برای من نسوخته بود. هر چه که بود فقط بچه بود و بچه؛…

      کیاوش بوسه‌ی داغی روی گونه‌ی سارا گذاشت و گفت:   -شام مهمون من همون رستوران همیشگی که خیلی دوست داری. قبوله؟   سارا لبی برچید و معترض…

      مهشید که هیچ درکی از ترس و استرس شیدا نداشت مکثی کرد و خواست شیدا رو کمی دلداری بده و گفت:   -شیدا جون خیلی سخت نگیر…

    به محض این که در رو باز کرد سارا نفسش رو بیرون داد و با نگرانی پرسید:   -کجایی شیدا جون؟ حالت خوبه؟ چرا در رو باز نمی‌کردی؟…

    کیاوش از اکرم خانم یه لیوان آب خواست و خم شد و سارا رو از جاش بلند کرد و گفت:   – باز فشارت میفته‌ها بسه دیگه، عزیزم…

      واقعا فشار زیادی رو روی خودم حس می‌کردم. جو پر تنشی شده بود و همه چشم و امیدشون به من بود. اگر ناامیدشون می‌کردم چی؟! اگر این…

      دل توی دلم نبود. تمام شب رو بیدار بودم و کلافه؛ فردا همون روزی بود که براش روز شماری می‌کردم. هی توی اتاق قدم می‌زدم و دم…

      پری بانو که از این همه چرب زبونی شیدا خوشش اومده بود کتابش رو بست و روی میز گذاشت و ابرویی بالا انداخت و گفت:   -به…

      من که از خدام بود که بازم شیرینی درست کنم چون با این کار آرامش می‌گرفتم. خوشحال با ذوق لبخندی زدم و گفتم:   -آره آره اگه…

        حق با سارا بود خیلی بی احتیاطی کرده بودم. سر به زیر آروم چشمی گفتم و ساکت شدم. که سارا ادامه داد:   -آفرین دختر خوب…