رمان رویای سرگردان پارت ۸۰ 4.5 (24)

بدون دیدگاه
  بهانه‌گیری‌های کیان برای عمه بلافاصله با آمدن آقا‌کیوان شروع می‌شد و او هم هر بار مجبور می‌شد وعده‌‌ووعیدی بدهد. وقتی بلند گفت: “دوسه روز می‌برمت ویلای کردان” سریع به…

رمان رویای سرگردان پارت۷۱ 4.5 (42)

۱ دیدگاه
  نگاهی به اطراف انداختم و با صدایی بلند گفتم: -چه شری افسانه؟ من نمی‌خوام سپهر رو، چرا این رو نمی‌فهمی؟ به خودش اشاره کرد: -مشکلت الان فهمیدن منه؟ تو…