رمان شالوده عشق پارت 243 4.6 (49)6 ماه پیشبدون دیدگاه -ولی بعضی وقت ها با وجود خانوادهام تنهایی خرِ آدمو ول نمیکنه. وقتی دوتا آدم همو دوست نداشتن باشن، همو درک نکنن ولی خیلی بیمنطق با…
رمان شالوده عشق پارت 242 4.4 (48)6 ماه پیشبدون دیدگاه -شمیم بیدار شدی؟ با صدای رادان بلند شدم و در اتاق را باز کردم. -سلام بیدارم. به طرفم چرخید و…
رمان شالوده عشق پارت 241 4.7 (41)6 ماه پیشبدون دیدگاه پوزخند بزرگی روی لب هایم نشست و صدای نفس های عمیقم درگوش هایم میپیچید. مغزم در حال هشدار دادن بود و عزم راسخی که ناگهان…
رمان شالوده عشق پارت 240 4.6 (55)6 ماه پیشبدون دیدگاه -چی شده شمیم؟! صورتم را با دست پوشاندم و هیچ جوره خندهام بند نمیآمد. رادان گفت: -هیلدا میشه شمیمو ببری یه کم…
رمان شالوده عشق پارت 239 4.7 (52)6 ماه پیشبدون دیدگاه -خیالت راحت دیگه مشکلی بخاطر این موضوع برای امیر پیش نمیاد. با سر انگشت تری چشمم را گرفتم و بینیام را بالا کشیدم. …
رمان شالوده عشق پارت 238 4.4 (55)7 ماه پیشبدون دیدگاه -باشه عزیزم هر جور راحتی پس ما میریم. فردا صبح زود بیدار باش میام دنبالت بریم برای آزمایش… تلفنه خونه وصله تو تاریخچهش شماره تلفن…
رمان شالوده عشق پارت 237 4.6 (48)7 ماه پیشبدون دیدگاه -… -اول بهت ثابت میکنم برادرتم بعدش با هم میشینیم و کاریرو میکنیم که به نفع تو باشه. یه زندگی برات میسازیم که توش راحت باشی. جز…
رمان شالوده عشق پارت 236 4.5 (55)7 ماه پیشبدون دیدگاه -چی؟! -مرد نیستم اگر سر حرفم واینستم فقط همین یک شبو اینجا بمون، اجازه بده صبح بشه فردا همهی حرف هامو بهت ثابت میکنم. …
رمان شالوده عشق پارت 235 4.5 (56)7 ماه پیشبدون دیدگاه لب هایم را با زبان تَر کردم و تا خواستم چیزی بگویم، یک دختر با چشمان سبز و موهای پَر کلاغی در حالی که لبخندی مهربان…
رمان شالوده عشق پارت 234 4.6 (47)7 ماه پیشبدون دیدگاه -میدونم حق دارید. خیلی حق دارید. اما نگاه کنید داره شب میشه… همین چند ساعتو فقط بهش گوش بدین… لطفاً! -… -تا اون بخواد…
رمان شالوده عشق پارت 233 4.4 (50)7 ماه پیشبدون دیدگاه سقوط چیزی را درونم خیلی خوب حس کردم و نگاهه حیرانم را به دور و اطراف دوختم. منتظر بودم کسی بیاید و از این…
رمان شالوده عشق پارت 232 4.5 (61)7 ماه پیشبدون دیدگاه آنقدر رقت انگیز شده بودم که حتی او هم دیگر نمیخواست ناراحتم کند؟! یا اینکه نه… شاید هم فهمیده بود امکان ندارد از اینی که هست ناراحتتر شوم!…
رمان شالوده عشق پارت231 4.6 (51)7 ماه پیش۱ دیدگاه وقتی بیشتر مشکلاتم بخاطر نقشه هایش کثیفش بود، دقیقاً با چه جراتی اینگونه نگاهم میکرد؟! هنوز بودنش را هضم نکرده بودم که کف…
رمان شالوده عشق پارت230 4.6 (39)7 ماه پیشبدون دیدگاه به هق هق افتادم: -بخدا من هم همچین قصدی نداشتم ف..فقط میخواستم تو… جلو آمد. نزدیکه نزدیک شد. تکان خوردن بزاق گلویش…
رمان شالوده عشق پارت229 4.6 (53)8 ماه پیشبدون دیدگاه اشک های شمیم یخ زده و امیرخان همچنان سکوت سنگین و دلهرهآورش را حفظ کرده بود. پانیذ فشاری به شانهی امیرخان وارد کرد…