رمان مادیان وحشی پارت 46 4 (8)

۲ دیدگاه
💙مهراب💙 بیهوش بود ؛ رو تخت گذاشتمش و گفتم +جرمی مطمئنی این مادیانِ وحشیه؟ ــ بله قربان ، خودشه مشکوک نگاهمو بین اون و جرمی رد و بدل کردم +اوکی…

رمان مادیان وحشی پارت 44 5 (4)

۱ دیدگاه
⛓کالیفرنیا️⛓️ حالا چند ماه از اون ماجرا میگذشت ، خانواده قدرتمندی بودیم خانواده آتاش ، خانواده شکیبا و خانواده کیا که خودمون باشیم ، از قدرتمندای تهرانیم … فقط میخوام…

رمان مادیان وحشی پارت 41 5 (2)

بدون دیدگاه
🤍بنیتا🤍 +قشنگه؟ لبخند محوی زد و آره ارومی گفت ــ خیلی زیاد قشنگه! از عمارت آتاش قشنگ تر دستمو رو شونش گذاشتم و به داخل هدایتش کردم +اینجا اتاقاش زیاده…

رمان مادیان وحشی پارت 41 5 (3)

۱ دیدگاه
بلیط اولمو نگاه کردم که تاریخش برای امروز بود … اول باید میرفتم ترکیه ، میدونستم رایکا تنهایی دووم نمیاره و الان خیلی دلتنگِ آسناتِ باید یکی پیشش میبود که…

رمان مادیان وحشی پارت 38 4.4 (8)

۱ دیدگاه
************* بابا زل زد تو چشمام و عصبی چنگی به موهاش زد ــ میدونی چندمین خاستگاریه که داره براش میاد و جواب رد میده؟ دکتر مهندس دانشجوی حقوق پسر یکی…

رمان مادیان وحشی پارت 37 4 (7)

بدون دیدگاه
رفتم تو آشپزخونه تا یکم صبحانه واسش ببرم با دیدن بنیتا دویدم طرفش و محکم بغلش کردم +تو نمیگی ما نگرانت میشیم؟ کله شق چرا بیخبر میذاری میری؟ دستشو دور…

رمان مادیان وحشی پارت 36 4.2 (5)

افشین ــ یه روز قدر اون الماسی که داشت و از دستش داد رو میفهمه بنیتا … من تاحالا گریه کردنتو ندیدم ، مطمئنم هیشکی ندیده! نباید خودتو ببازی بخند…