محیط خونه برام بدون تابان نفسگیر شده بود فردا دانشگاه داره با اینکه گمان میکنم نره باز باید اونجا یه سر بزنم یا سرکارش امیر اوه امیر…

    نفس عمیقی کشیدم و چشمام و باز کردم که صورت امیر تو پنج انگشتی خودم دیدم تا به خودم اومدم از بغلش دراومدم و خودم درست کردم -چیزه…

      تابان با درد که تو سرم پیچید چشمامو اروم باز کردم چند باری پلک زدم تا بتونم قشنگ اطراف و ببینم به دستم نگاه کردم که به…

    صبح با صدای زنگ بیدار شدم و سمت سرویس رفتم میخواستم قبل دانشگاه نظر تابان بپرسم سمت اتاقش رفتم و صداش زدم رفتم طبقه پایین میز صبحانه رو…

      کلیدو تو در انداختم با کمترین سر صدا باز کردم اروم بدون اینکه درو ببندم وارد شدم چشمم به پذیرایی افتاد که مری سمت آترین رفت و…

    حالم خیلی بد بود و فشارم افتاده بود برای همین ابمیوه رو ازش گرفتم و تشکر کردم کمی ازش خوردم تا حالم بهتر شد -بهتری؟   با خجالت…

      آترین با لبخند سمتم اومد -سلام خانومی   -سلام بعد بدون هیچ حرفی سمت اتاقم رفتم و به صدا زدناش گوش ندادم در اتاقم و قفل کردم…

    با خنده سمتم اومد و لپم و کشید -چه خجالتیم میکشه کوچولو   -اوم باید برم سرکارم فعلا   و سریع از کنارش رد شدم ولی رد خنده…

  چطور میدونست ما بستنی خوردیم؟ از کجا میدونست؟   با لحن ناراحتی گفتم _تو منو تعقیب کردی ولی نیومدی دنبالم؟   _من چرا باید تورو تعقیب کنم آخه! اگر…

      لبخندی به حسادتش زدم و گفتم _داشتم به کارم فکر میکردم.   _اووووه! یعنی قراره از این به بعد همش به کارت حسادت کنم؟ هنوز نرفته انقدر…

          بعد از شام به کمک هم میز رو جمع کردیم. خواستم ظرف هارو بشورم که دستم رو گرفت و گفت _خانوم خوشگل من؟   _جانم؟…

      صدای زنگ گوشیم مانع شد. گوشی رو از کنارم برداشتم و به شماره امیر نگاه کردم. چرا این موقع تو این شرایطم داشت زنگ میزد؟   ترجیح…

  _چی؟ کار؟ اونم الان که هیچ مدرکی ندارم و کلی مونده تا تموم شدن درسم؟   _آره… برات مربی میذارم و کامل آموزش میبینی. بعد قرارداد می بندم باهات…

      _تابان دیگه هیچ وقت این سوال رو نپرس باشه؟ فکر کن اتفاقی نیوفتاده!   چیزی نگفتم. با لبخند نگاهش کردم که سرش رو توی گردنم فرو برد.…

        اخمی به این حسادتش کردم و گفتم _تابان لطفاً لطفاً به مری حسادت نکن. چیزی برای حسادت وجود نداره‌.   چشمی چرخوند و گفت _اگه یه…