رمان هیژا پارت 5

بدون دیدگاه
      ****     خسته و کلافه مثل هر روز بعد از تموم شدن شیفتم لباسم رو تعویض کردم و با نفس عمیقی از در بیرون زدم که…

رمان هیژا پارت ۴

بدون دیدگاه
        همتی صداش رو بالا برد.   – خانم شاکری تمومش کن، این قضیه به شما هیچ ربطی نداره ” رعنا اخم‌هاش رو توی هم کشید و…

رمان هیژا پارت 3

۱ دیدگاه
      ***     دقیقاً تو خسته کننده ترین روز کاریم مجبور شدم یکی از پرونده‌های ناقص رو تکمیل کنم.   پرونده‌ای که با اشتباه سروش به اینجا…

رمان هیژا پارت2

بدون دیدگاه
      ****       وارد اتاق بهرام شدم. هم اتاقیش سعید چهل ساله‌ست. مردی که تو اوج جوونی موهاش یه دست سفید بود.   سعید بیشتر وقتش…

رمان هیژا پارت 1

۵ دیدگاه
خلاصه   ماهلین مهربون و دوست‌داشتنی بهیاره یه آسایشگاه روانیه خصوصیه. جایی که اکثرا بیمارای خاصی بستری هستن.   دقیقا وقتی فکر می‌کنه زندگیش روال عادی گرفته و از تنش…