رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۸ 3.9 (20)

۱ دیدگاه
  فرنوش:مامان، میلاد رفت؟… بدون نگاه کردن بهم سمت آشپزخونه میره و میگه : آره…خدا بخیر کنه… با این اعصابی که داشت من میمیرم تا برسه خونش… بق کرده بیشتر…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۵ 4.4 (25)

۱ دیدگاه
  بق کرده بهش نگاه میکنم…باور اینکه بخواد اینجوری باهام حرف بزنه سخته برام… ما خیلی وقت بود که دیگه با هم خوب بودیم….فکر نمیکردم بخواد اینجوری رفتار کنه…. نگاه…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۲ 4.1 (21)

۱ دیدگاه
بغضمو قورت میدم و دنبالش میرم… پشت بهم داره لباساشو عوض میکنه…. اینکه یه آدم اینقد میتونه بی رحم باشه اصلا تو مغزم نمی گنجه… اینبار دیگه باهاش اتمام حجت…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۸ 3.7 (36)

بدون دیدگاه
شماره ی مامانشو میگیره و گوشی رو میذاره رو اسپیکر….طولی نمیکشه که صدای مامانش پخش میشه… _ سلام جونم… خوبی میلادم؟.. _ سلام مامان خوبی؟..چه خبر؟…مامان بدون مقدمه میرم سر…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۶ 3.5 (31)

۳ دیدگاه
_ معلومه که نه…من دردم اینکه چرا هیچوقت پشتم در نمیای…برا چی هیچوقت حمایتم نمیکنی….هر کی زد تو سرم جای اینکه بری یقشو بگیری یکی محکمتر از اون میزنی تو…