رمان دروغ محض پارت 17 4.2 (5)

بدون دیدگاه
نفسام به شمارش افتاده بود ، زمان می گذشت و اون شخصی که هنوز نمیدونستم کیه؛لحظه به لحظه نزدیکتر میومد.. نگاه حیرونمو به اطراف انداختم و هماهنگ با ورود اون…

رمان دروغ محض پارت 16 4.8 (5)

بدون دیدگاه
همینطور داشتم مث مار به خودم میپیچدم که با کشیده شدن دستم ، به خودم اومدم.. امیرعلی بود!.. به راهروئه عمارت که رسید ؛ نگاهی به اطراف انداخت و زودی…

رمان دروغ محض پارت 15 4.8 (6)

بدون دیدگاه
با گفتن یه ” اطاعت قربان ” شنونده هامونو خاموش کردیم.. نیم نگاهی به امیر علی که با فاصله ی کمی ازم ، کنارم وایساده بود ، انداختم و بلافاصله…

رمان دروغ محض پارت 13 4 (5)

سرهنگ _ ک اینطور ، پس.. پس باید تو و امیرعلی ، امشب برید به این پارتی.. زودی چشامو وا کردم و سرمو بالا گرفتم.. + و ، ولی آخع..…

رمان دروغ محض پارت 12 3.1 (7)

* * * * توو اداره ؛ مشغول بررسی عملیات جدید بودم که متوجه شدم اون باندی ک در ب در دنبال گیر انداختنشونیم ، امشب ساعت دو.. توو ی…

رمان دروغ محض پارت 11 3.6 (5)

سرشو عقب کشید و با کنار زدن چند تار مویی که افتاده بود رو چشمم ، خیره به جفت چشام گفت : _ تو چی دوس داری؟! … دروغ بوده…

رمان دروغ محض پارت 10 3.9 (7)

با خوردن چند تقه به در اتاق ؛ زودی درست سرجام نشستم و با کشیدن یه دستمال کاغذی از تو جعبه ، محکم لب زدم : + بیا داخل ……

رمان دروغ محض پارت 9 4.4 (5)

تو همین فکرا بودم که با خوردن چند تقه به در اتاق ، به خودم اومدم … سرهنگ نگاه اخم آلودشو ازم گرفت و خیره به در ، محکم و…