رمان دروغ محض پارت 8 5 (5)

آروم شروع به نوازش موهام کرد و در همون حین ، با آرامش کامل لب زد : _ آلماااا ، عزیزم … آروم باش فدات شم … . سرمو از…

رمان دروغ محض پارت 7 4.1 (8)

آیکان کات رو زد و رفتیم واسه ده دیقه استراحت … نگاهمو سراسر سالن چرخوندم … اون بازیگر جدیده ، روی پله ها نشسته بود و مشغول خوردن قهوش بود…

رمان دروغ محض پارت 6 3.6 (8)

با قدم های استوار داخل اومد و رو به روی آیکان ایستاد … ایکان با چشمایی که به وضوح می درخشیدن ، دستشو به طرفش گرفت و ذوق زده گفت…

رمان دروغ محض پارت 5 4 (7)

۶ دیدگاه
زیر نگاهای متعجب بقیه ی همکارا ، به سرعت از سالن بیرون زدم و به طرف ماشینم پا تند کردم … در سمت راننده رو وا کردم و زودی پریدم…

رمان دروغ محض پارت 4 4.6 (7)

۴ دیدگاه
ساندویچ هامونو خوردیم و از رو سکو اومدیم پایین … قدم زنان به طرف دریا حرکت کردیم ، موج هاش محکم خودشونو به صخره ها می کوبیدن … مَنو جورج…

رمان دروغ محض پارت 2 4.4 (11)

۲۴ دیدگاه
هوفی کشیدم و سری واسه دور شدن این افکار مزخرف ازم ، تکون دادم … نگاهمو به ساعت دیواری دوختم ، ساعت نزدیکای چهار بود … . خمیازه ی بلندی…