رمان سادیسمیک پارت 17 4.5 (13)

۱۲ دیدگاه
با صدای زنگ گوشیم دستشو ول کردم و پاتند کردم سمت اتاقم … . اسم میثاق رو صفحه خودنمایی میکرد “میثاق آتاش” خیلی ساده و معمولی سیوش کرده بودم ……

رمان سادیسمیک پارت 15 4.7 (15)

۲۶ دیدگاه
#پارت_15 🏷آراد رو کردم بهش و همونطور که پیکمو بالا میرفتم ، لب زدم +خب؟ حالا چیکار میخوای بکنی؟ چونشو خاروند و موهاشو پشت گوشش فرستاد ــ انتقام … کل…

رمان سادیسمیک پارت 14 4.1 (15)

۱۳ دیدگاه
#پارت_14 ــ بدون اجازه اومدی اتاق اربابت هین بلندی کشیدم و برگشتم ، دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم +وااای قلبم! سکته کردم خب ــ اوممم … . چیکارت کنم؟!…

رمان سادیسمیک پارت 13 4.5 (16)

۹ دیدگاه
#پارت_13 بدون حرفی از اتاق اومدم بیرون ؛ یه دفعه دستم کشیده شد و پرت شدم تو آغوش گرمی … با تعجب سرمو بالا آوردم و با یه جفت تیله…

رمان سادیسمیک پارت 12 4.5 (12)

۸ دیدگاه
#پارت_12 به سختی خودمو رسوندم به اون کلبه خرابه… با تموم درد بدنم ، کاغذی برداشتم و شروع کردم به نوشتن … “میثاق آتاش… کسی که باعث عذاب روز و…

رمان سادیسمیک پارت 10 4.2 (17)

۱۶ دیدگاه
میثاق / مربوط به پارت های قبل…“پیرهن صورتی و شلوار خاکستریمو پوشیدم و “ #پارت_10 🏷رستا حال بدی داشتم ، با اینکه میخواستم کمکش کنم ولی پسم زد دیگه ..…

رمان سادیسمیک پارت 9 4.6 (16)

۷ دیدگاه
#پارت_9 شاید .. شاید عاشقش شده باشم؟! ولی نه ، نه نمیخوام… نمیذارم رسیدیم به خونه… وسایلا رو گذاشت تو اتاق و درو قفل کرد چشماش عصبی بود … چرا…

رمان سادیسمیک پارت 8 4.4 (17)

۲۸ دیدگاه
#پارت_8 تا برگشتم ببینم میثاق چی ازم میخواست دیدم آراد رفته و نتونستم ازش چیزی بپرسم… شاید الان از دست میثاق ناراحت و عصبی بود ، ولی … ولی چه…

رمان سادیسمیک پارت 7 4.9 (14)

۱۸ دیدگاه
#پارت_7 🌪3 ساعت بعد🌪 🏷میثاق منشی اومد داخل … ــ کاری داشتید آقای آتاش؟ سری تکون دادم و همونطور که لیست حساب ها رو بالا پایین میکردم گفتم +اره ……

رمان سادیسمیک پارت 6 4.3 (17)

۱۰ دیدگاه
#پارت_6 ⛓️میثاق⛓️ +از بس دوسِت دارم ماهی جون عشق خودمی شما! خیلی شبیه مامان خدابیامرزمی..! اگه اون و ارباب شاهین (پدرم) بودن ، شاید الان اوضاعم اینجوری نبود… لبخند تلخی…

رمان سادیسمیک پارت 5 3.9 (18)

۶ دیدگاه
#پارت_5 اهمیت ندادم و مشغول خوردن صبحانه شدم… 🏷رستا داشتم تو تب میسوختم ــ الان خوب میشی صبر کن یه قرص واست بیارم تا خواست بره دستشو گرفتم و آروم…

رمان سادیسمیک پارت 4 4.7 (15)

۱۴ دیدگاه
#پارت_4 🥂میثاق🥂 دستم رفت سمت ظرف سالاد و خواستم برش دارم که میثاق پیش دستی کرد و برش داشت متعجب نگاش کردم که پوزخندی زد و ظرف‌و ول کرد با…

رمان سادیسمیک پارت 3 4.6 (19)

۱۱ دیدگاه
#پارت_3 🖤رستا🖤 راست میگفت،اهمیتی نداشت!.. ــ رستا … درست میشه ، بذار یکم بگذره … نگاه سیاوش ، غمگین بود … لبخند بی جونی زدم و زیر لب گفتم +امیدوارم…