رمان عروس استاد پارت آخر 3.9 (87)5 سال پیش۱۲۳ دیدگاه حموم انداختم و درو بستم. انگار به خاطر حاملگی زیادی حساس شده بودم که اشکم سرازیر شد… چرا نمی تونستم حرفم و بهش بزنم؟ چرا نمی تونستم بهش بگم…
رمان عروس استاد پارت 50 4.5 (27)5 سال پیش۱۰ دیدگاه با لبخند موذیانه ای چند لحظه ای به دستم نگاه کرد. چشم غره ی بدی بهش رفتم… خواستم دستم و پس بکشم که دستم و گرفت و بلند شد.…
رمان عروس استاد پارت 49 4.5 (34)5 سال پیش۶ دیدگاه * * * * با لذت به قد و بالاش که جلوی آینه ایستاده خیره شدم. بعد از یک ماه بالاخره تونسته بود بدون میله و عصا روی پای…
رمان عروس استاد پارت 48 4.4 (50)5 سال پیش۱۵ دیدگاه * * * پتو رو روش صاف کردم و گفتم _چیزی نمیخوای؟ بدون اینکه نگاهش و از روم برداره گفت _چرا… منتظر نگاهش کردم آغوشش و باز کرد و…
رمان عروس استاد پارت 47 4.3 (58)5 سال پیش۲۰ دیدگاه چپ چپ نگاه کرد و گفت _هرگز چنین قولی نمیدم من تا ننه ی اون عوضی و به گا ندم نمیمیرم هانا این و تو گوشت فرو کن. آهی…
رمان عروس استاد پارت 46 4.2 (57)5 سال پیش۱۷ دیدگاه سری با تایید تکون دادم و اون ادامه داد _آرمین به باباش رفته.هزاریم که بخواد دانشگاه افسری بره مخفیانه آموزش ببینه باز اون یه خوی شرور داره که دلش…
رمان عروس استاد پارت 45 4.3 (39)5 سال پیش۱۰ دیدگاه داشتم اشهدم و میخوندم که در باز شد و صدای آشنایی داد زد _هانا نه… چشم باز کردم و با دیدن مهرداد مات و مبهوت نگاهش کردم. با سرعت…
رمان عروس استاد پارت 44 4.4 (35)5 سال پیش۲۲ دیدگاه سری به طرفین تکون دادم و تند تند گفتم _دروغ میگی… داری مثل سگ دروغ میگی. خندید و گفت _مگه موقع لاس زدن با خودت یه تیر تو کمرش…
رمان عروس استاد پارت 43 4.3 (42)5 سال پیش۵ دیدگاه به صورتش نگاه کردم و وقتی نفس حبس شده و پوست قرمز رنگش رو دیدم گفتم _آرمین من فقط… وسط حرفم پرید : _و اگه من نخوام؟ جا خوردم،در…
رمان عروس استاد پارت 42 4.3 (23)5 سال پیش۶ دیدگاه دستم و به کمرم زدم و گفتم _تو که عاشقی چرا حال من و نمی فهمی؟ ترانه ترسیده از جاش پرید و مهرداد پوفی کرد و گفت _یه دقیقه…
رمان عروس استاد پارت 41 4 (29)5 سال پیش۹ دیدگاه* * * با استرس سرکی کشیدم. هیچ صدایی نمیومد… اومدم آرمین و نجات بدم مهردادم گم و گور شد. یک ساعته به بهانه ی سر و گوش آب دادن…
رمان عروس استاد پارت 40 4.6 (29)5 سال پیش۵ دیدگاه نگام و ازش دزدیدم و گفتم _نه…یعنی…میخواستم دوش بگیرم حوله یادم رفت.اومدم حوله م و بردارم. سری تکون داد و با همون اخمش گفت _حتما گوشیتم زد آبه که…
رمان عروس استاد پارت 39 4.5 (14)5 سال پیش۴ دیدگاهترسیده نگاهش کردم. با طعنه گفت _نلرز جوجه کاریت ندارم ولی دلم نمیخواد مثل دخترای باکره ی چهارده ساله ازم فرار کنی مثل یه زن خوب برو بخواب رو تخت.…
رمان عروس استاد پارت 38 3.8 (26)5 سال پیش۶ دیدگاهعصبی به سمتم اومد و داد زد _چه غلطی داری می کنی تو؟ باقی مونده ی مواد رو به طرفی پرت کرد که قلبم ریخت و مثل خودش داد زدم…
رمان عروس استاد پارت 37 4.1 (26)5 سال پیش۱۱ دیدگاه همش فکر می کردم همه ی اینا یه خوابه… یه کابوسه! به سختی بلند شدم و ایستادم.. نگاهم رو به چشم های سرد آرمین انداختم. چرا هیچ وقت نفهمیدم…