رمان عروس و استاد

رمان عروس استاد پارت 5 4.3 (61)

بدون دیدگاه
  پیرمرد نگاهی به سرتاپام انداخت،ناخواسته بازوی آرمین و گرفتم و پشتش قایم شدم ،با بی رحمی نیم نگاهی بهم انداخت. مرد با همون لحن چندشش گفت: _دختره؟ آرمین جواب…