رمان مال من باش پارت 12 4.3 (8)

۲ دیدگاه
همینطور ساکت داشتم نگاش می کردم که از جاش بلند شد و به سمتم اومد … خدای من !…. نباید قضاوتش می کردم… منی که از قضاوت شدن متنفرم !!…

رمان مال من باش پارت 11 4.4 (18)

۵ دیدگاه
چند لحظه همینطور با بهت سرجام ایستاده بودم…. وقتی به خودم اومدم که ، افشین در یه اتاقی رو باز کرده بود و داشت داخل میشد… پا تند کردم سمتش…

رمان مال من باش پارت 10 4.5 (11)

۳ دیدگاه
اب دهنمو قورت دادم و روی آیکون وصل تماس کلیک کردم … گوشی رو گرفتم سمت گوشم که بعد چند لحظه صدای نگران زن عمو توی گوشم پیچید _ الو……

رمان مال من باش پارت ۸ 3.9 (15)

۵ دیدگاه
&& افشین && بعد از کلی جرو بحث با سارا از اتاق زدم بیرون… نمیدونم چطور تونستم اون حرفارو بهش بزنم؟! منی که با تموم وجودم میخوامش  … منی که…

رمان مال من باش پارت ۶ 4.8 (13)

۹ دیدگاه
نگاهی به روبه روم انداختم … …هتل ریتز … من قراره یه مدت توی این هتل بمونم و بعد اگه افرادِ بابا ، تونستن خونه ای واسم گیر بیارن ،…

رمان مال من باش پارت ۵ 4.9 (11)

۷ دیدگاه
چند سال بعد … روی مبل نشستم و به مامان بزرگ خیره شدم… نمیدونم چی کارم داره که ازم خواسته بیام اتاقش… شونه ای بالا انداختم ، که شروع کرد…

رمان مال من باش پارت ۴ 4.6 (10)

۲ دیدگاه
&&افشین&& نفس عمیقی کشیدم و بعد کمی مکث چند تقه به در اتاق عمو سیروس کوبیدم … ، با گرفتن اجازه وارد اتاق شدم ، عمو تو بالکن ایستاده بود…

رمان مال من باش پارت ۳ 4.6 (18)

۲ دیدگاه
&&سیروس&& من سیروسم … کسی که یه قاچاقچیه بزرگه … کسی که کارش زورگوییه و مثل پادشاه ها زندگی میکنه … وقتی خیییلی کوچیک بودم .. اومممم ، تقریبا ۴…