رمان نیهان پارت 34

رمان نیهان پارت 34 3.4 (8)

۱۲ دیدگاه
  نگاهم رو به نگاه دریده اش گره زدم آب دهنم رو به سختی قورت دادم و زمزمه کردم: چه داستانی؟ دستش رو تو جیب شلوار جینش برد و چیزی…
رمان نیهان پارت 33

رمان نیهان پارت 33 3 (2)

۲ دیدگاه
  *نیهان دستم رو روی شیشه گذاشتم و اشکام فرو ریخت. یه عالمه لوله و سیم بهش وصل شده بود صورتش رو که زخمی بود نگاه کردم. سوال بود برام……
رمان نیهان پارت 32

رمان نیهان پارت 32 3.7 (3)

۵ دیدگاه
  *نیهان ماسک رو به صورتم زدم و نزدیک درب اتاق شدم. آب دهنم رو قورت دادم و دستگیره رو پایین کشیدم. در باز شد و نگاهم روی جسم خاموش…
رمان نیهان پارت 31

رمان نیهان پارت 31 5 (1)

۴ دیدگاه
  *حسام نه گریه ام می اومد نه عذابی حس می کردم. عجیب بود که قلبم تهی شده بود فقط یه حفره توی دلم بود که باهیچ شادی و خوشحالی…
رمان نیهان پارت 30

رمان نیهان پارت 30 5 (1)

۶ دیدگاه
  *نیهان خندیدم و دستی به ماشین کشیدم: نترکی حسام؟ چه ماشین قشنگی داری؟ پوکرفیس نگاهم کرد: خل جان این ماشین بااین هیکل باید بگی عجب هیولاییه نه قشنگ… لبخندم…
رمان نیهان پارت 30

رمان نیهان پارت 29 5 (1)

۲ دیدگاه
  *نیهان تکون شدیدی خوردم و با ترس و دلهره بلند شدم: وای خدای بزرگ زلزله اومده.. دستی روی دهنم نشست و خواستم جیغ بکشم. کلمات نامفهوم می گفتم و…
رمان نیهان پارت 28

رمان نیهان پارت 28 5 (1)

۲ دیدگاه
    *آراس محکم پرتش کردم و چند قدم عقب تر رفت. با بهت نگاهم می کرد و چیزی نمی تونست بگه. چند ثانیه گذشت نزدیک تر شد و خودش…
رمان نیهان پارت 27

رمان نیهان پارت 27 3 (3)

۲ دیدگاه
  #نیهان نفس گرمش رو روی پوست جمع شده ی دستم حس کردم: خیلی ممنون دختر سرکش. چشمام به سختی باز شد: سرکش خودتی. حسام: اگه من سرکشم تو چی…
رمان نیهان پارت 26

رمان نیهان پارت 26 5 (1)

۱۱ دیدگاه
  به ستون نزدیک ساحل تکیه دادم: اووووه چه خبره؟ یاسمین: آره باباهاشون تو شرکت شعبه ی ایران مشغولن. با کنجکاوی نگاهش کردم. یاسمین: زیرمجموعه ی تو، بابام، عطابیگ و…
رمان نیهان پارت 25

رمان نیهان پارت 25 5 (1)

۱۰ دیدگاه
  روی موهاش رو بوسیدم: این چه لباس لختیه من دوست ندارم ملت خانوممو دید بزنن. یاسمین: فکر کردم تنهاییم تو خونه. کوتاه چشمام رو باز و بسته کردم… *…

رمان نیهان پارت 24 2.8 (6)

۶ دیدگاه
  *آراس تایماز: آقا رسیدیم. از ماشین پایین اومدم و رو به تایماز که می خواست دنبالم بیاد گفتم: تنها میرم. تایماز: آخه… _ آخه نداره منتظرم باش تو از…
رمان نیهان پارت 23

رمان نیهان پارت 23 3.7 (3)

۸ دیدگاه
  *گلاره صدای بچه من رو به خودم آورد و از افکار درهمم فاصله گرفتم. مرتضی انقدر باهاش بازی کرده بود تقریبا بیهوش شده بود. بغلش کردم و سعی کردم…
رمان نیهان پارت 22

رمان نیهان پارت 22 5 (3)

۲ دیدگاه
  تو فکر بود و من واقعا می ترسیدم عکس العمل خوبی نشون نده. حسام: باید به گلاره بگی. در حالی که داشت کنکاشم می کرد گفت: بهم که دروغ…
رمان نیهان پارت 21

رمان نیهان پارت 21 4.8 (4)

۸ دیدگاه
  روی مبل دو نفره نشستم و به نقشه ها نگاه کردم ایراد کوچیکی داشت که باید برطرف می شد. بلند شدم و میز کار رو جلو کشیدم و سرگرم…
رمان نیهان پارت 20

رمان نیهان پارت 20 4.2 (5)

۱۶ دیدگاه
دوستان این پارت اصلاح شده  داخل آسانسور کشیدش و اون یکی کت و شلواری همراهش رفت. در هنوز بسته نشده بود که دستی به علامت خداحافظی تکون داد. در بسته…