رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۴2 سال پیش۳ دیدگاه لیندا دوباره پیامش رو خوندم _ با من رل میکنی؟ شوکه جیغ زدم و بالا پریدم پشمک رو گرفتم و لپش رو بوسیدم…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۳2 سال پیشبدون دیدگاه موهاش رو بوسیدم با غم توی صدام گفتم + اخه تو چه غلطی کردی دختر! سرم رو کنار دستش گذاشتم و خوابیدم. **…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۲2 سال پیشبدون دیدگاه یقهاش رو گرفتم و محکم غریدم + عقدت میکنم! من ریدم قبول دارم خودمم جمعش میکنم باشه؟ با بغض سری تکون داد و دستی زیر چشمش…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۱2 سال پیش۱ دیدگاه هق هق کنان کمر بابا رو چنگ زدم و با هم از روی زمین بلند شدیم. بابا می لنگید… _ شرمندمممم… با هم سمت ماشین…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۱۰2 سال پیشبدون دیدگاه دستم رو روی شونهاش فشردم و لب زدم + من واست یه خونه کرایه میکنم یا نه از دخترم مراقبت کن جاش جای خواب بهت میدم قبوله؟…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۹2 سال پیش۱ دیدگاه “لیندا” آروم گربه رو بغل کردم و بابا گفت + اون گربه کثیفه بذارش سرجاش! گربه تو بغلم می لرزید و آب ازش چکه میکرد…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۸2 سال پیشبدون دیدگاه یکیشون تند و فرز رفت پوزخندزنون سمت جایگاه رفتم و غریدم + دیشب کدومتون تا دیر وقت اینجا بود؟ کارگرها به هم نگاه کردن و با ترس…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۷2 سال پیش۱ دیدگاه یهو عین فنر از جاش بلند شد و هوار زد: _ سوختممم! شروع کرد به درآوردن چوب خلالهایی که توی پشتش فرو رفته بود و ناله…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۶2 سال پیش۱ دیدگاه ولی میترسم نتونم خوب مدیریت کنم فضای مجازی و براش انقدر گیر فعل و انفعالات مغزم بودم که ناخودآگاه در موبایل فروشی نگه داشتم دیگه باید سعی کنم…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۵2 سال پیشبدون دیدگاه مجدد شمارشو گرفتم و این بار هم جواب نداد خدای من نکنه اتفاقی افتاده همش لیندا از من تقاضای گوشی میکرد ولی بخاطر مشاور تحصیلیش که گفت ضربه میزنه…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۴2 سال پیش۱ دیدگاه نگاهی به عماد کردم و به فارسی رو بهش گفتم +چیکار کنیم پسر _داداش تو میگی ببین چیکار میکنم من وگرنه قبل تو من گلومو پاره…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۳2 سال پیشبدون دیدگاه _کجایید شما آقای افخم هنوز که هنوز بود این اسم و فامیل جدید برام ناآشنا بود ولی چاره ای نداشتم برای نگه داشتن دلارام یا بهتره…
رمان وارث دل فصل دوم پارت ۲2 سال پیشبدون دیدگاه با زبون دخترانه اش گفت _آخه من دخمل خوشکله بابامم بابامو نترسونم کیو بترسونم دلم برای این شیرین زبونیش قنج رفت لپشو کشیدم و گفتم …
رمان وارث دل فصل دوم پارت 12 سال پیش۱ دیدگاه کمی مامان با مکث بهم نگاه کرد بچه های ماهرخ رو داشتم می گفتم : بچه های ماهرخ رو می گی مامان!!!؟ سرم رو بالا و پایین…
رمان وارث دل پارت ۱۵۱2 سال پیش۱ دیدگاه _ببین کسی رو که می خوام برام بیاری یه بچه اس.. یه دختر بچه ی حدود دوساله من خودمم این دختر بچه رو ندیدم اما می دونم…