رمان ورطه دل پارت ۳۷

۱ دیدگاه
نگاهش می کنم باهم پیاده می شویم درب ماشین را قفل می کند بامن همقدم می شود:یه سوال برای اینکه حوصلت سرنره  بپرسم؟باخنده نگاهش می کنم بهانه ای بهتراز این…

رمان ورطه دل پارت ۳۶

۲ دیدگاه
کیهان بادش خالی می شود:آریان کو؟کیهان به پشت سرش اشاره می کند :بریم توراه حرف بزنیم…مسیرخانه سردارخجسته بودکه جشن برگزارمی شد می ایستد در باز است ریسه های رنگی حیاط…

رمان ورطه دل پارت ۳۵

۶ دیدگاه
آیداگیج نگاهش می کند:شماچی دارید می گید؟ حورا:من حورام دخترخاله آریان و البته مادربچش…آیدامی خندد:بچش؟حورا سری تکان می دهد:بچش..نوه سردار خجسته…آیدا:خداکمکتون کنه..می رود هنوزچند قدم بیشتربرنداشته که حورا دستش را…

رمان ورطه دل پارت ۳۴

۲ دیدگاه
*۲۰۱۳-کیش-راوی* آریان نفسش را کلافه بیرون می دهد برای حرفش مردد است آیدا لبخندی می زند:آریان اگه اذیت می شی نگو هیچ اشکالی نداره..آریان کلافه است:نه باید بهت بگم…نفسی عمیق…

رمان ورطه دل پارت ۳۳

۳ دیدگاه
از حرف هایش سردرنمی آورم عکس که باز می شود تیتر پررنگ و بزرگ بالای صفحه خودنمایی می کند:وام میلیاردی آقا زاده کاف.ت سرنوشت این وام هنوزمشخص نیست…کاغذ سفیدی که…

رمان ورطه دل پارت ۳۲

۳ دیدگاه
به دریا خیره ام لباس هایش را بار دیگر می پوشد:کجا؟به طرفم برمی گردد:با چندتا از شیخ های عرب قرار دارم…گوشه لبم بالا می پرد:می خوای جای آقای خجسته شریک…

رمان ورطه دل پارت ۳۱

۱ دیدگاه
به هتل می رسم به طرف پذیرش می روم خوب که به زندگفتم برایم اتاق بگیرد صدای خندهای کیارش مانعم می شود برمی گردم اورا می بینم روبه روی زنی…

رمان ورطه دل پارت ۳۰

۵ دیدگاه
با نیمه تنه و شلوار ورزشی درحال ورزش بود با دیدن من لبخند می زندازجنس مادرشوهری ازآنهایی که چشم دیدنت را نداشت من این راباتمام پوست واستخوانم حس کردم:سلام عزیزم…لبخندی…

رمان ورطه دل پارت ۲۹

۲ دیدگاه
با نکلت می گویم:تیرداد…:خوبه که یادت اومد..نمی دونم چراهنوزهم آقای توکلی بامن چپه ولی من نمی خوام پروژه رو ازدست بدم بهش بگو این بهانه های الکی رو از سرش…

رمان ورطه دل پارت ۲۸

۶ دیدگاه
قراردادی بین شرکت پدر تو و پدر به اصلاح نامزدت بسته شده که مکان پروژه اماراته‌…توفقط تنهاکاری که بایدبکنی اینه که فقط یک برگه فقط یکی اونی که من بهت…

رمان ورطه دل پارت ۲۷

۶ دیدگاه
ماشین را پارک می کند تله کابین رامسر کمی به آن طرف تر خیره می شوم از ماشین شاسی بلندی اول آریان سپس حورا ،حلما و پسرشان پیاده می شودند…

رمان ورطه دل پارت ۲۶

۷ دیدگاه
شب می شود آیدا می خواهد برود از پایین پله ها آریان راصدامی زند:آریان کاری نداری؟من دارم می رم….آریان آماده از پله هاپایین می آید آیدانگاهی به او می اندازد:ماشین…

رمان ورطه دل پارت ۲۵

۶ دیدگاه
۲۰۱۳-کیش-راوی* مینا آیدارا هرروز مجبورمی کرد باغذا به دیدن آریان برود و آیدا از این دیدن ها ناراضی :حتما بایدامروزم برم؟نمی شه امروز استراحت؟بخدادخترخاله هاش هستن اینقدر دست پخت خوبی…

رمان ورطه دل پارت ۲۴

۱۰ دیدگاه
همانگونه که در گوشی اش به دنبال چیزمی گردد می گوید:آره دیگه….:چرااینقدر تاریک و ترسناکه؟نگاهی عمیق به من می اندازد:می ترسی؟می خوای برگردیم؟غرورم جریه دارمی شود:نه بابامنو ترس؟برو..به کسی زنگ…

رمان ورطه دل پارت ۲۳

۱۰ دیدگاه
سعی می کنم بااین فکر عذاب وجدان خودم را کم کنم:عزیزم یکم دیگه صبرکن سعی می کنم زودتربیام خودتم که می دونی تا کارها درستشه زمان می بره….با ذوقی که…