پاییزه خزون نفهمیدم چیشد ولی دل نازک و ورقه ای من تحمل اشکای یه مردو نداشت تحمل هیچیو نداشت به خودم که اومدم دیدم جفتمون تو بغل هم داریم…

  پاییزه خزون نفهمیدم چیشد ولی دل نازک و ورقه ای من تحمل اشکای یه مردو نداشت تحمل هیچیو نداشت به خودم که اومدم دیدم جفتمون تو بغل هم داریم…

  پاییزه خزون خونه تو سکوت مرگباری بود ….دوس نداشتم این جو و آدمارو …پاهام ذوق ذوق میکرد ،از کف سرامیکا بلند شدم و لنگون لنگون به سمته آشپز خونه…

    پاییزه خزون صدای مشتای آراز به در آزارم میداد ،خسته بودم از این همه تنش دلم یه جای آروم و بدون هیاهو میخواست ،صدای مهرشادم از اون ور…

  پاییزه خزون فقط سر تکون دادم و هیچی نگفتم ،گلوم خشک بود عمیقا ….بعده این همه درد نیاز به یه لیوان آب خنک داشتم ولی کسی نبود که بهم…

  پاییزه خزون وارد بیمارستان شدم و از پرستار اورژانس کمک خواستم…. بنده خدا تا اون صورت زخم و زیلیم و دید سریع رفت یه ویلچر آورد و منو نشوند…

پاییزه خزون از درد بند بند سلولای تنم ضعف رفت ،چشمامو از درد سفت بستم ….صدای قدماشون که نزدیکم میشدن مثل ناقوس مرگ بود برام ….ولی دیگ جونی نبود که…

  پاییزه خزون _این چه حرفیه ساحل چیشد یه دفعه آخه مهرشاد چیزی گفت پوزخندی زدمو گفتم _نه عزیزم هیچی سمیرا به حرف اومد _ساحل کجا داری این موقع شب…

  پاییزه خزون چقدر خوب میتونست با پنبه سر ببره و تورو قانع کنه ،….حرفاش هیپنوتیزمم میکرد _اره حق با توعه _آفرین دختر خوب ،فردا خودم میام دمه خونتون دنبالت….…

  پاییزه خزون تماسو وصل کردم که صدای پرخشمش پرده گوشمو حسابی مشت و مال داد _هیچ معلوم هست داری چه غلطی میکنی ،نباید یه نگاه به اون گوشی وامونده…

  پاییزه خزون گاهی اوقات باخودمم نمیدونم چند چندم ،نمیدونم پذیرش آرمین تو زندگیم بعده اون اتفاق تلخ درسته یا نه ،حتی از اینکه بخوام بهش بگم برام چنین اتفاقی…

  پاییزه خزون لبخندی زدمو سرمو به سینش تکیه دادم دوست داشتم حداقل برای چند ثانیه هم شده آرامش بگیرم از بغلی که میدونم هفت رنگ نیست ،یه رنگه… ،میدونم…

  پاییزه خزون گوشیم دوباره به لرزش درومد ولی جلو این پت و مت نمیتونستم جواب بدم که قطعا آراز سرمو ایندفعه با گیوتن میزد ….مثل همیشه با غرور کنارشون…

    پاییزه خزون سرمو به شیشه تکون دادم اشکام روون شد….. هق نمیزدم!!!! اروم اروم فقط اشک میریختم…. اشکایی که هیچ وقت نه دردامو کم کردن …. نه خالیم…

پاییزه خزون نته گوشیمو بستمو از خونه زدم بیرون ….ماشین مزداتیری مهرشاد و از دور دیدم ….رفتم سمتش و دره عقبو باز کردم ،قشنگ راس ساعت ۸ اینجا بود شاید…