رمان پسرخاله پارت 48

رمان پسرخاله پارت 48

۳۱ دیدگاه
    درحالی که همچنان با سر خمیده به خوردن غداش ادامه میداد گفت: -دقیقا…حالا گمشو برو… اونقدر ازم عصبانی بود که چشم دیدنم رو هم نداشت و با چنین…
رمان پسرخاله پارت 47

رمان پسرخاله پارت 47

۳۱ دیدگاه
  یاسین همیشه بهم میگفت سوگند اونقدر خودپسند و خود شیفته اس که هرکسی رو لایق دوستی باخودش نمیدونه خصوصا اگه از نظر مالی همسطح و هم لول خودش نباشه.…
رمان نیهان پارت 30

رمان نیهان پارت 30

۶ دیدگاه
  *نیهان خندیدم و دستی به ماشین کشیدم: نترکی حسام؟ چه ماشین قشنگی داری؟ پوکرفیس نگاهم کرد: خل جان این ماشین بااین هیکل باید بگی عجب هیولاییه نه قشنگ… لبخندم…
رمان پسرخاله پارت 46

رمان پسرخاله پارت 46

۳۲ دیدگاه
    دستهام رو تو جیبهای مانتوم فرو بردم و از درب های بزرگ و باز و کناررفته ی دانشگاه رد شدم و رفتم داخل. قدم زنان جلو و جلوتر…
رمان خان پارت 104

رمان خان پارت 104

۳ دیدگاه
  🌸گلناز امیر رفته بود و منم دیگه طاقت توی اون خونه موندن رو نداشتم تنها کسی که یه درد بزرگ مثل اینکه چشیده باشه کسی که مرگ عزیزانش رو…
رمان پسرخاله پارت 45

رمان پسرخاله پارت 45

۴۷ دیدگاه
  پامو که بیرون گذاشتم، چشمم که به دونه های برفی که آهسته و آروم رو تن زمین فرود میومد افتاد لبخند ملیحی روی صورت گرفته ام نشست. قدم زنان…
رمان خان پارت 103

رمان خان پارت 103

۳ دیدگاه
🌸گلناز وقتی رفتم دم در دیدم امیر داره خانوم رو راهنمایی میکنه عجب دکتر ایشون بود نمیدونستم دکترخانم هرچند باید حرف میزدم دکتر زنان خوب خانوم دیگه اما خوب از…
رمان پسرخاله پارت 44

رمان پسرخاله پارت 44

۲۶ دیدگاه
    اصلا روی رو به رو شدن با یاسین رو نداشتم.اصلا … تیکه موز توی دهنمو به زور قورت دادم و نصف دیگه موز رو انداختم تو بشقاب و…
رمان نیهان پارت 30

رمان نیهان پارت 29

۲ دیدگاه
  *نیهان تکون شدیدی خوردم و با ترس و دلهره بلند شدم: وای خدای بزرگ زلزله اومده.. دستی روی دهنم نشست و خواستم جیغ بکشم. کلمات نامفهوم می گفتم و…
رمان پسرخاله پارت 43

رمان پسرخاله پارت 43

۹ دیدگاه
    بدترین قسمت پایین رفتن و یا کلا بیرون اومدن از اتاق رو به رو شدن با یاسین بود برای همین وقتی سالن پایین و توی دورهمی ندیدمش حس…
رمان پسرخاله پارت 42

رمان پسرخاله پارت 42

۱۶ دیدگاه
    هاج و واج، متحیر و شوکه سرم رو به سمت یاسین برگردوندم و بهش خیره شدم… حرفهای یاسین اونقدر برام جدید بود و تازگی داشت که تقریبا شوکه…
رمان خان پارت 102

رمان خان پارت 102

بدون دیدگاه
🌸گلناز بهت زده بهش نگاه کردم و با ما امیدی سرم رو تکون دادم و گفتم گلناز: تو رو خدا نگران نباش… با هم حلش میکنیم… جواب مثبت بود… اما……