رمان وارث دل پادت ۶۸

۴ دیدگاه
      می گفت و منو عقب می روند منم حرف نمی تونستم بزنم لبام رو گذاشتم روی هم و فشار عمیق بهش اوردم ‌‌… اونقدر منو عقب روند…

رمان لیلیان پارت ۴۶

بدون دیدگاه
      “برس را به موهایم میکشم. در اتاق بوی عطر سیدعلیرضا زیر بینیام میزند و تهوعی که چندروزیست با آن دست و پنجه نرم می،کنم تشدید میشود. نمیخواهم…

رمان رخنه پارت ۱۰۹

بدون دیدگاه
  ازدواجی که فعلا توی شناسنامه ثبت نشده بود هنوز من بهش به چشم یک قرار داد موقت نگاه می کردم برام عجیب به نظر نمی اومد. تا رسیدن به…

رمان اردیبهشت پارت 131

۱ دیدگاه
    و بعد مشغول خشک کردن استکانها شد . آرام گفت : – من شاید برم بیرون . در جریان باشید لطفاً … دیگه مهمونخونه نمیام . حوصله خداحافظی…

رمان مادمازل پارت ۵۸

۶ دیدگاه
    * رستا *     چون بابا نبود، ما جرات کردیم بعداز سالها رهام رو دعوت کنیم خونه.البته اون خودش هم چندان تمایلی به اونجا اومدن نداشت اما…

رمان اردیبهشت پارت 130

۲ دیدگاه
    نمیزد ، مبادا اشکهایی که همه عمر نریخته بود از چشمانش سرازیر بشه . همین حاال هم غروری براش باقی نمونده بود … همین حالا هم به اندازه…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۹

بدون دیدگاه
دوست ندارم تو این روز مهم ناراحت باشم ولی دست خودم نیست…دلگیرم از اینکه به درخواستم اهمیت نمیده… حرف مامانش خیلی به دلم میشینه…. مگه غیر از اینکه این دوست…

رمان 52 هرتز پارت 13

۹ دیدگاه
همه ساختمان خالی از جمعیت است ، انگار مهمانی تمام شده … با صدای داد چند نفر از طبقه بالا فورا خودمان را به اتاق 7 میرسانیم جاستین و آدرین…

رمان لیلیان پارت ۴۵

۱ دیدگاه
            ” علیرضا ”   پاهایم یاری‌ام نمی‌کنند تا سمت ماشین بروم. کمی در محوطه می‌مانم و بعد پشت فرمان می‌نشینم. با کلافگی پیشانی‌ام را…