رمان اردیبهشت پارت 1162 سال پیش۵ دیدگاه ارام به سرعت وسط حرفش پرید: : – واقعاً این کارا الزم نیست ! چیز مهمی نبود ! نگهبان یک لحظه مکث کرد … و بعد پرسید…
رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۲2 سال پیش۱ دیدگاه* نزدیکش میشم و با تعجب بهش نگاه میکنم : چیزی شده،؟..برا چی نرفتی ؟… یه جوری بهم خیرست و با چشماش سر تا پام رو بالا پایین میکنه که…
رمان لیلیان پارت ۳۸2 سال پیشبدون دیدگاه محبوبهخانم ساکت شده و دست از جیغ زدن برداشته. حاضر و آماده میان سالن پذیرایی با نگار ایستادهاند. مهدی ه متوجه سکوت ناگهانی اطراف شده که صدایش…
رمان رخنه پارت ۱۰۱2 سال پیشبدون دیدگاه – کم حافظه شدید …سهرابم. سهراب …سهراب …سهراب … چند بادی این اسم توی ذهنم اکو شد تا تونستم به یاد بیارم. کم حافظه نبودم…
رمان تورا در بازوان خویش خواهم دید پارت 752 سال پیشبدون دیدگاه “_ راستین یه نوجوون عادی نبود . با فرهاد و حتی آرتا خیلی فرق میکرد. این نخواستن و طرد شدن ًکامل روی رفتارش تاثیر گذاشته و پرخاشگرش…
رمان اردیبهشت پارت 1152 سال پیش۲ دیدگاه پسر جوان پله ها رو دونا یکی کرد خیلی زود به روف گاردن رسید … آرام هم پشت سرش رفت . یک لحظه سر جا ایستاد…
رمان مادمازل پارت ۵۵2 سال پیش۱ دیدگاه شاید حق با اون باشه! شاید خانواده ی من به این آسونیا رضایت ندن من با اون ازدواج کنم اما نسبت به اون من خوشبین بودم…
رمان وارث دل پارت ۵۹2 سال پیشبدون دیدگاه -…باید بیدار شی حس خوبی بهت دارم ببین من خوب اینطور ادمی ام یه ادم ریلکس و بی احساس مرده و زنده موندن کسی چندان برام…
رمان اردیبهشت پارت 1142 سال پیش۳ دیدگاه آرام گفت این کار درست نیست در شان شما نیست ! مجید بالاخره عربده کشید : – در شأن من نیست ؟! … پس در شأن کیه…
رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۱2 سال پیش۸ دیدگاه_ باید قول بدی به کسی چیزی نگی که من بهت گفتم…. با کف دست محکم به پیشونیش میکوبه و با حرص میگه: بخدا الان یه بلایی سرت میارم…لعنتی بگو…
رمان 52 هرتز پارت 102 سال پیش۴ دیدگاه(آدا) +من .. من متاسفتم اما .. مادرم خیلی برات ایمیل میفرستاد ، نامه میفرستاد حتی چند سال پیش اومد جلوی در عمارت خالت ولی در رو واسش باز نکردن…
پاییزه خزون پارت 812 سال پیشبدون دیدگاهبا جدیت به امیر خیره شدمو گفتم _چیکار کنم امیر ،نمیتونم کسیو جز ساحل تو خونم تصور کنم ،بیتارو نمیخوام …. چنگی به موهام زدم گفتم _راه حل…
رمان لیلیان پارت ۳۷2 سال پیشبدون دیدگاه متعجب و پرسوال نگاهش میکنم و آرام میگوید: – اما خب، فکر نکنم شوهرت خیلی ازت راضی باشه عروس خانوم! به آشپزخانه میرود و…
رمان رخنه پارت ۱۰۰2 سال پیشبدون دیدگاه . دست و پاهام یخ زده بود استرس تمام وجودم رو داشت م یبلعید . جواب ها ی مرسده هر کدوم از قبلی سنگین تر براش تموم میشد .…
رمان تو را در بازوان خویش خواهم دید پارت ۷۴2 سال پیشبدون دیدگاه “کتایون میگفت حتما ریحانه جادو کرده داداشش رو وگرنه مگه میشه که جز ،اون کس دیگهای رو نبینه؟ _ شما نظر خودتون چی بود؟” “کمی…