رمان در مسیر سرنوشت پارت ۳۵

۸ دیدگاه
تنگ رو میزارم رو میز و بلند میشم….. _این ماهی ها خیلی بزرگه.. باید کوچیکش رو میگرفتی….اینا زود میمیرن.. سمت آشپزخونه میره و همزمان میگه: دیگه سه تاش که با…

پارت 26رمان نیستی 1

۲۶ دیدگاه
    میدونستم باز هم بی رحمانه میخواد یه سری حقایق و به روم بیاره نگاه لرزونم و به چشم هاش دوختم تا حرفش و بزنه محمد:اولین راه که از…

رمان ورطه دل پارت ۴۳

بدون دیدگاه
من هم سلام می کنم ارغوان به شوخی می گوید:شما دوتا خوب دونفره این بچه رو انداختید به جون من رفتید خوش می گذره؟کیارش می خندد:اِ..مامان بده شما رو با نوه…

رمان سرمست پارت ۸۲

بدون دیدگاه
    توی این چندوقت هم که به خاطر دادگاه ها مجبور بودم برم، نه یک کلمه باهاش حرف نزدم و نه حتی یه نگاه بهش انداختم.   اون برای…

پارت 25 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
    کم کم صدای پچ پچ و اعتراض تیرداد و کیومرث بلند شد اما شوقی که توی دلم نشست غیر قابل انکار بود تو دلم به خودم خنده ام…

رمان وارث دل پارت ۳۹

۲ دیدگاه
    از این سوالش جا خوردم همینطور خیره بهم بود. چقدر پرو بود که اینطور سوالی از من می پرسید.. دندونام رو با غیض گذاشتم روی هم و گفتم…

رمان ۵۲ هرتز پارت ۶

۶ دیدگاه
چیزی از صحبت هایش نمیفهمم و فقط خیره به چهره بهت زده اش میشوم بلکه سنگینی نگاهم را حس کند و سر برگرداند که همینطور هم میشود گوشی را پس…

رمان مادمازل پارت ۴۹

۱ دیدگاه
      با سبدی که غذاهارو داخلش گذاشته بودم از ماشین   پیاده شدم و نگاهی به ساختمون انداختم. ‌‌‌   تنها کلیدی که از خونه داشتم رو با…

رمان وارث دل پارت ۳۸

۱ دیدگاه
        گلوم به سوزش افتاد مگه اب نبود!؟؟ مزه اش اونقدر بد بود که سریع لیوان کناریش رو چنگی زدم و سر کشیدم.. مزه ی شیرین این…

پارت 24 رمان نیستی 1

۴ دیدگاه
    پوزخندی زدم و با تمسخر به محمد نگاه کردم من همه چیم و از دست دادم بکارتم و احساسات دخترونه ام و شوق به زندگی کردن و ،قلبم…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۳۴

۱ دیدگاه
راوی * میثاق ماشین رو  جلو خونه ی خالش نگه میداره و رو به عسل میگه: حالا حتما لازمه آخر شبی بیای خونه مردم.. _ خونه مردم چیه… خونه عمومه…

رمان لیلیان پارت ۲۷

۲ دیدگاه
    ” علیرضا ”   تصویر لیلیان از پیش چشم‌هایم کنار نمی‌رود. آن چشم‌هایی که بیش‌ از حد به چشم می‌آمد! موهای فر شده‌ای که تقریباً همه‌اش سمت چپ…

رمان رخنه پارت ۹۱

بدون دیدگاه
      حافظ واقعا قصد نداشت چنین حرکاتی روی مرسده بزنه. به نظرش اون شایستگی این اعمال رو نداشت و توی جایگاه گربه‌ش نمی تونست به جای نیکی ایفای…