رمان آواز قو پارت ۱۷

۳ دیدگاه
    _خوبی؟ با صدایش نگاهم را به او می‌دهم تا چشم کار میکند همه جا تاریکی و ظلمات ست! میان این سیاهی مطلق چهره اش وحشتناک تر به نظر…

رمان آواز قو پارت ۱۶

۲ دیدگاه
      _اگه معتمد اون اطراف پیدا نمیشد و برام پیرهن نمیاورد همونجا کنار چشمه دفنت میکردم و امشب شب اول قبرت بود! لبم را فرو میبرم و با…

رمان آواز قو پارت ۱۵

۱ دیدگاه
    از دید محمد     آنقدر حرف هایش را با اطمینان میزند که چیزی نمانده باور کنم اما من با این تظاهر ها محال ست گول او را…

رمان آواز قو پارت ۱۴

۴ دیدگاه
          _نه! نه! منظورت چیه؟چه اتفاقی؟ من که…. _من این قیافه ی ترسیده رو میشناسم! یه غلطی کردی که… _تمومش کن لطفا ! هیچ اتفاقی نیفتاده…

رمان آواز قو پارت ۱۳

۱ دیدگاه
      _سینم زخم شده باید… نگاهش به من است و خطابش به او _وسایل رو بزار اینجا خودت برو بیرون _چشم پزشک از اتاق خارج میشود و من…

رمان آواز قو پارت ۱۲

۲ دیدگاه
  78     می‌خواهم سوال دیگری بپرسم که ناگهان صدای مادر در گوشم می‌پیچد “شیرم رو حلالت نمیکنم اگه ازدواج کنی و دلت پیش اون خونواده ی قاتل باشه…

رمان آواز قو پارت ۱۱

۸ دیدگاه
      بعد از چند دقیقه ماه منیر سکوت را می‌شکند _گل پری همسایه‌تون رو خوب میشناسی درسته؟ _بله خانوم! _ قبلا خیاطی و دوخت پارچه های خاندان محمود…

رمان آواز قو پارت۱۰

۱ دیدگاه
        بهت زده و با دهانی نیمه باز نگاهش میکنم _چی؟ _تکرار نمیکنم! _پس…پس تهدید های اون شب…پاره شدن لباسام…اون نامه ی احمقانه، همه ی اینا کار…

رمان آواز قو پارت ۹

۵ دیدگاه
    #پارت_59       چشمک منزجر کننده ای می زند و من نگاهم به سمت آواز میرود دلم را برده؟ آنقدر دلیل برای تنفر دارم که تا سالهای…

رمان آواز قو پارت ۸

۳ دیدگاه
52       پری سکوت میکند و با چهره ی غمگینش برایم دل می سوزاند همان لحظه در حیاط باز میشود و مادرم با چادر خاکی اش در چارچوب…

رمان آواز قو پارت ۷

۳ دیدگاه
راست تو روستا راه بره و به ریش من بخنده؟ در حالی که هم پسرم رو کور کرده هم به عروسم نظر داره؟ چشم روی هم میگذارم و دنبال جواب…

رمان آواز قو پارت6

۱ دیدگاه
᭄ در میانه ی راه با نگرانی و عصبانیت می ایستم دستم را از دستان پری بیرون میکشم و با تمام درماندگی ام فریاد میزنم _وایسا پری! پری می ایستد…

رمان آواز قو پارت ۵

۶ دیدگاه
  چشم روی هم میگذارد و نفس خشمگینش را بیرون میدهد حافظه ی خوبی دارد و هنوز فراموش نکرده که رازش را پیش ماه منیر لو داده است حالا با…

رمان آواز قو پارت ۴

۵ دیدگاه
            بغض سنگینی راه نفسش را بسته لبهایش میلرزد سرما امانش را بریده یعنی حال مریم خوب است؟ لحظه ای را به یاد می آورد…

رمان آواز قو پارت ۳

۲ دیدگاه
      رو به قبله می‌نشیند و با تمام وجود خدا را میخواند گریه میکند و خدا را تنها پناهشان میبیند در همین حال محمد چشم باز میکند _خوبی…