رمان قانون عشق پارت ۲۴

بدون دیدگاه
فکرش رو هم نمیکردنم دوباره ببینمشون نمیدونستم العان باید با خوشحالی بغلشون کنم یا با دلخوری برگردم داخل باور اینکه العان متین و البرز رو به روم ایستادن برام سخت…

رمان قانون عشق پارت ۲۳

بدون دیدگاه
بلاخره پنجشنبه رسید امروز شرکت نرفتم چون یه سری خرید داشتم که صب انجامشون دادم تصمیم گرفتم حالا که دارم غذای مود علاقه متین رو درست میکنم غدای مورد علاقه…

رمان قانون عشق پارت ۲۲

بدون دیدگاه
گاز های محکم می‌گرفت و دوباره همون نقطه رو میبوسید شک نداشتم تمام گردنم کبود شده بالاخره بعد از کبود کردن کل گردنم عقب کشید بوسه محکمی روی لبم نشوند…

رمان قانون عشق پارت ۲۱

بدون دیدگاه
منشی به دیدنم از جاش بلند شد مرجان_سلام خوش اومدید سری تکون دادم و روبه روش ایستادم _سلام، تنهاست؟ چهرش غمگین شد رستا و مرجان بیشتر دوست بودن تا کارمند…

رمان قانون عشق پارت ۲۰

بدون دیدگاه
تمام بدنم میلرزید چهره متعجبش نشون میداد که انتظار نداشت اینقدر حالم بد باشه با بهت اسمم رو لب زد سامی_رستا؟ داد زدم _خفه‌شو….گمشو بیرون خواست حرف بزنه که دوباره…

رمان قانون عشق پارت ۱۹

بدون دیدگاه
رستا با خداحافظی از سامی سوار ماشینم شدم اول خواستم به سمت خونه خودم برم ولی تصمیم گرفتم به سمت خونه‌ای برم که همیشه با دلتنگی واردش می‌شدم با چشم…

رمان قانون عشق پارت ۱۸

بدون دیدگاه
رستا   ماشین رو جلوی کافه همیشگی که مال دوست مشترکمون محمد بود نگه داشت هم زمان پیاده شدیم و به سمت کافه حرکت کردیم با ورود به فضای کافه…

رمان قانون عشق پارت ۱۷

۱ دیدگاه
ماشین رو جلوی شرکت سامی پارک کردم وارد آسانسور شدم و دکمه طبقه مورد نظرم رو فشردم توی آینه آسانسور آرایشم رو چک کردم و بعد از تمدید کردن رژ…

رمان قانون عشق پارت 16

بدون دیدگاه
مشت کوچیکم رو به سینش کبوندم که با خنده محکم تر بغلم کرد آغوشش حس خیلی خوبی داشت جوری که تمام حس های بدم رو ازم دور کرد و قلبم…

رمان قانون عشق پارت 15

بدون دیدگاه
سری تکون دادم و با قدم های بلند سمت در ورودی رفتم دلم پر می‌زد که فقط ببینمش بهش بگم چقدر دوسش دارم بعد از ورودم سریع به سمت اتاق…

رمان قانون عشق پارت ۱۴

۲ دیدگاه
_امروز وسایلم رو بهم میدید اون در لعنتی رو هم باز میکنی که یه امروز رو از دستتون نفس بکشم   تردید توی چشمای سینا کاملا پیدا بود حاج نادر_باشه…

رمان قانون عشق پارت ۱۲

بدون دیدگاه
روی تخت نشستم و با پرویی گفتم _کارت رو بگو نزدیک تر اومد همونطور که بالای سرم ایستاده بود گفت سینا_قراره عروس بشی نتونستم خندم رو کنترل کنم و با…

رمان قانون عشق پارت ۱۱

بدون دیدگاه
سامی   برای بار هزارم شمارش رو گرفتم لعنتی جواب نمیده ساعت از ۱ شب هم گذشته و قرار بود رستا خونه که رفت بهم زنگ بزنه ولی حالا گوشیش…

رمان قانون عشق پارت 10

بدون دیدگاه
قصدش بوسیدنم بود قبل رسیدن لباش به لبام سرم رو چرخوندم که لباش روی گونه فرود اومد نگاهم به تکه ای از شیشه های جام که از همه بزرگتر و…