پارت 96 رمان نیستی 1 4.2 (5)

۱ دیدگاه
    تیدا نگاهی به محمد انداخت در سکوت به کنجی خیره مانده بود   او در دلش افسوس میخورد که چرا ان روز تسلیم هرمس شد شاید او دیگر…

پارت 94 رمان نیستی 1 4.5 (4)

۴ دیدگاه
    هیچکدوم از این اتفاقات برام عجیب نبود بدون هیچ ترسی نگاه خیره ام و به اتاق سپردم   موجودات کوچولویی که از سر و گردن محمد بالا میرفتن…

پارت 93 رمان نیستی 1 4.8 (4)

بدون دیدگاه
  حس سبکی خاصی داشتم انگار قبلا این حس و تجربه کرده بودم دیگه نمیترسیدم و از این موضوع بشدت خوشحال بودم     بغیر از صدای ناله های هرمس…

پارت 89 رمان نیستی 1 3.8 (5)

۳ دیدگاه
  هر چی دستگیره و بالا و پایین میکردم در باز نمیشد   نفس نفس حلقه ی اشک تو چشام و مهار کردم و دو دستی به دستگیره ی در…

پارت 87 رمان نیستی 1 4.2 (5)

بدون دیدگاه
      متنفر بودم ازاین افکار من نباید درگیر احساساتم میشدم من موندنی نبودم و این دختر قرار بود تا اخر عمرش ازم متنفر باشه   کاش میشد همه…

پارت 86رمان نیستی 1 6 (2)

بدون دیدگاه
  ♕♕پارت 86 رمان نیستی 1♕♕   تو کل مسیر دست به سینه با اخمی که چشاش و جذاب تر میکرد به جاده چشم دوخته بود بلاخره به خونه رسیدیم…