رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 153 4.3 (27)

۴ دیدگاه
    چون سکوت کردم پوزخند زد و پرسید:     -چرا ساکت شدی….خجالت نکش…جواب بده.     جوابی نداشتم که بهش بگم. من تو روش شرمنده بودم و حتی…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 147 4.7 (26)

۱ دیدگاه
    بهش خیره بودم که خیلی آروم و محزون گفت:     -اون خیلی غمگین…یه جورایی تو شوکه…واقعا چرا سوفیا ؟     شاید سخت تر از خود یاسین…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 146 4.4 (29)

۱ دیدگاه
  مهم نبود.هیچ چیز دیگه برای من مهم نبود.هیچ چیز . خیلی آروم گفتم: -مهم نیست…گذشته ها گذشته!من دیگه به بهش فکر نمیکنم! نفس عمیقی کشید و با حالتی که…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 145 4.4 (29)

بدون دیدگاه
  بعداز مدتها برای اولینبار با بهراد همقدم شده بودم. با بهرادی که خیلی ناجور ازش جدا شده بودم اونم بخاطر دروغهای احساسی ای که بهم گفته بود. از دانشگاه…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 143 4.4 (30)

۱ دیدگاه
  ازش رو برگردوندم و جواب دادم: -منظورم مشخصه! دیگه نمیخوام ببینمت! اینبار وقتی جمله و جوابم رو شنید سکوت نکرد. دستم رو گرفت و یه کوچولو با خشم کشیدم…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 141 4.3 (36)

۱ دیدگاه
    اول صدای برخورد انگشتهاش به در رو شنیدم و بعدهم صدای خودش رو که سردرگم و پریشون سعی داشت بیاد داخل و احتمالا دلیل تغییر رفتارمو بفهمه:  …
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 140 4.7 (27)

بدون دیدگاه
    روی سکو ایستادم و دستهامو دور خودم حلقه کردم و خیره شدم به اونا که باربیکیو راه انداخته بودن و دور هم میگفتن و می خندیدن..حتی یاسین هم…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 139 4.3 (24)

بدون دیدگاه
    سری به رضایت تکون داد و گفت:     -خوبه! خوبه که میدونی چرا اینجایی!     انگشتهام کمی لرزش داشتن.نمیدونستم قراره چی بشنوم اما هرچی که بود…