رمان پسرخاله پارت 76

رمان پسرخاله پارت 76

۲۰ دیدگاه
    با چشم و ابرو به دستم که زیر تیشرتش بود اشاره کرد و گفت: -میشه دستتو دربیاری؟ سرمو یه کوچولو بالا گرفتم و به چشمهاش نگاه کردم. یه…
رمان پسرخاله پارت 75

رمان پسرخاله پارت 75

۳۱ دیدگاه
    لبهامو روهم فشردم و بعد آب دهنمو قورت دادم و گفتم: -دیگه نه…. خوشحال شد از جوابم.آهسته و آروم گفت: -درستش هم همینه…زنرگی ارزش اینکه بخاطر همچین حرفهایی…
رمان پسرخاله پارت 74

رمان پسرخاله پارت 74

۴۷ دیدگاه
  خودمو پرت کردم روی تخت و پتو رو تاروی صورتم بالا آوردم. میخواستم تا همیشه زیر همون پتو بمونم اما دیگه بیرون نیام. صدای جرو بحث خاله و مامان…
رمان پسرخاله پارت 73

رمان پسرخاله پارت 73

۵۳ دیدگاه
  نمیدونم چرا از همین حالا روش حساس شده بودم و تمام حرکات و رفتارش رو زیر نظر داشتم. چون برام قابل باور نبود آدمی که نامزد داره بخواد صادقانه…
رمان پسرخاله پارت 72

رمان پسرخاله پارت 72

۱۷ دیدگاه
    اضطراب اینو داشتم که مبادا سر میز شام یاسین رو ببینم.کلا ترس مواجه شدن باهاش تو سرم بود خصوصا بعداز اون افتضاحی که انجام دادم اما وقتی رسیدم…
رمان پسرخاله پارت 71

رمان پسرخاله پارت 71

۲۱ دیدگاه
    وای! داشتم گُر میگرفتم.بدون اینکه بقیه ی حرفهاش رو بشنوم خیلی سریع و بدو بدو از اتاقش زدم بیرون…. درو بستم. صدام زد اما حتی برنگشتم که پشت…
رمان پسرخاله پارت 70

رمان پسرخاله پارت 70

۶۶ دیدگاه
    بهش خیره شدم.به چشمهای خوش رنگش.به صورت جذابش و بعد پرسیدم: -چرا واسه تو مهم‌نیست ؟ واسه چند لحظه مکث کرد بعد برای لحظاتی نسبتا طولانی بهم نگاه…
رمان پسرخاله پارت 69

رمان پسرخاله پارت 69

۴۹ دیدگاه
  بدون اینکه حرفی بزنم و چیزی بگم جلو و جلوتر رفتم تا رسیدم به تختش. دو سه بار پشت سر هم سرفه کرد اما همچنان زیر همون پتو موند…
رمان نیهان پارت 34

رمان نیهان پارت 34

۱۲ دیدگاه
  نگاهم رو به نگاه دریده اش گره زدم آب دهنم رو به سختی قورت دادم و زمزمه کردم: چه داستانی؟ دستش رو تو جیب شلوار جینش برد و چیزی…
رمان پسرخاله پارت 68

رمان پسرخاله پارت 68

۴۱ دیدگاه
    کف دستهامو به هم مالیدم و پاهام تکون دادم و با کشیدنشون روی زمین سعی کردم گل و لای چسبیده به کف کفشم رو قبل از ورود به…
رمان پسرخاله پارت 67

رمان پسرخاله پارت 67

۲۲ دیدگاه
  *پنج روز بعد* کلاس که تموم شد، بلند شدم وسایلم رو برداشتم که بزنم بیرون. تو این چند رور فکرم همش مشغول بود.شده بودم مشترک مورد نظری که به…
رمان پسرخاله پارت 66

رمان پسرخاله پارت 66

۲۰ دیدگاه
  پرده رو کنار زدم و با باز کردن پنجره نگاهی به بیرون انداختم.حتی اونجا هم ندیدمش…رفت…جهان منو با حرفهاش زیرو رو کرد و رفت! ایستادم.انگشتهامو به آرومی روی لبهام…