رمان پسرخاله پارت 41

رمان پسرخاله پارت 41

۲۸ دیدگاه
    وای که دلم میخواست زمین دهن وا بکنه و منو ببلعه. همه چیز خراب شد اونم با ورود یهویی و بیخبرانه ی یاسینی که اصلا نمیدونستیم کی و…
رمان پسرخاله پارت 40

رمان پسرخاله پارت 40

۲۳ دیدگاه
    بی هوا و خیلی غیر منتظره صدای داد یاسین چهار ستون خونه رو لرزوند: -بلند شو اون لباسای لعنتیتو بپوش کثاااافت….. با سرعتی که برای خودمونم باور نکردنی…
رمان خان پارت 101

رمان خان پارت 101

۳ دیدگاه
  وقتی با هم بدو بدو میرفتن من با ذوق به فائزه گفتم گلناز: هیچ فرقی بین تمنا و گندم نمیزاره… من برای همین عاشقشم… برای همین اصرار دارم تمنا…
رمان نیهان پارت 28

رمان نیهان پارت 28

۲ دیدگاه
    *آراس محکم پرتش کردم و چند قدم عقب تر رفت. با بهت نگاهم می کرد و چیزی نمی تونست بگه. چند ثانیه گذشت نزدیک تر شد و خودش…
رمان پسرخاله پارت 39

رمان پسرخاله پارت 39

۴۶ دیدگاه
    چرخی توی خیابونا زد تا واسه اولینبار تو دوران دوستیمون ما هم یه همچین چیزایی رو باهم تجربه کنیم. حالا دیگه خیلی ازش عصبانی نبودم.اصلا مگه میشد آدم…
رمان خان پارت 100

رمان خان پارت 100

۳ دیدگاه
  دل تو دلم نبود امیر رفت و برگشت و با عصبانیت گفت امیر: به خدا که این مراسم رو بیخودی گرفتیم این فامیلای فائزه هم بدجورن بابا یکیشون ظاهراً…
رمان پسرخاله پارت 38

رمان پسرخاله پارت 38

۱۸ دیدگاه
    بی حوصله بودم چون تحت تاثیر رفتار بهراد، حوصله ی هیچکس و هیچ چیزی رو نداشتم. رو به روی آینه نشستم و موهامو فرق وسط زدم.اول مرطوب کننده…
رمان نیهان پارت 27

رمان نیهان پارت 27

۲ دیدگاه
  #نیهان نفس گرمش رو روی پوست جمع شده ی دستم حس کردم: خیلی ممنون دختر سرکش. چشمام به سختی باز شد: سرکش خودتی. حسام: اگه من سرکشم تو چی…
رمان پسرخاله پارت 37

رمان پسرخاله پارت 37

۶ دیدگاه
    از ماشین پیاده شدم و قدم زنان سمت خونه رفتم. یاسین بیچاره ترجیح داده بود تو کوچه یه قدم رویی بره تا فاصله ی بین ورودمون به خونه…
رمان من سیندرلا نیستم

من سیندرلا نیستم پارت یک

۵ دیدگاه
  نویسنده : بانوی بارانی من سیندرلا نیستم من هرگز سیندرلا نمی‌شدم. من فوقش دخترک کبریت‌فروش بودم که هرازگاهی تکه‌ای از قلبم را به آتش می‌کشیدم و با گرمایش تو…

رمان به شیرینی مرگ پارت یک

۸ دیدگاه
    #به_شیرینی_مرگ #پارت1 پر از خشم بود ، پر از عصبانیت. دلش شکستن میخواست ؛ فریاد زدن ، فحش دادن… نه با اینها آرام نمیشد ؛ دلش خون ریختن…
رمان پسرخاله پارت 36

رمان پسرخاله پارت 36

۱۸ دیدگاه
  بعداز تموم شدن کلاس بگو و بخند کنان از کلاس زدیم بیرون. صمیمت من و سوگند برای خیلی از بچه ها همه جوره جای تعجب داشت و من میذاشتمش…
رمان پسرخاله پارت 35

رمان پسرخاله پارت 35

۴ دیدگاه
  رو نیمکت نشستم و کوله پشتی و کیف دوربینم رو با احتیاط کنارهم گذاشتم. نگاهم رو اطراف به گردش دراومد. اکثرا یا اکیپی کنار هم بودن و یا چندنقری…
رمان خان پارت 99

رمان خان پارت 99

بدون دیدگاه
  🌸گلناز   من به امیر و امیر به من نگاه کردو من شونه ای بالا انداختم که خودت میدونی اصلا نمیتونستم چیزی بگم یا بخوام برای فائزه چیزی تعریف…