رمان نیهان پارت 6

رمان نیهان پارت 6

۴ دیدگاه
_ می شه از یخچال زیتون رو بیاری؟ خندید و حلقه دستش از دورم باز شد. به طرف یخچال رفت و شیشه ی زیتون رو درآورد. شیشه رو روی میز…
رمان نیهان پارت 5

رمان نیهان پارت 5

۱ دیدگاه
ماشین رو روشن کرد و راه افتاد. غرق افکارم بودم که صدای زنگ گوشیم بلند شد و اسم حسام روی صفحه خودنمایی کرد. نگاهی به علی که حواسش به رانندگی…

رمان نیهان پارت 4

۲ دیدگاه
آیهان: آخه دلت می آد؟ گور من از این چیز خوشگلا نداره که. حوری نداریم، بذار از البسه ی حوری فیض ببریم. جیغ زدم و دنبالش کردم. با خنده به…
رمان خان پارت 66

رمان خان پارت 66

۱ دیدگاه
  🌸گلناز صبح که امیر رفت سر کار به سرعت رفتم خونه ی مامانم.. فائزه هم اومده بود با ناراحتی گفتم گلناز: مامان چطوری? خبری نشد از خواهر سیاه بخت…

رمان تبار زرین پارت یک

بدون دیدگاه
#تبار_زرین #پارت_1 مقدمه فرار داشتم می‌دویدم. با آن‌ صندل‌های کوچک زپرتیِ احمقانه داشتم می‌دویدم. از ترس جانم می‌دویدم. آن مرد سوار اسبش بود و من می‌توانستم صدای کوبش سم‌های آن…
رمان نیهان پارت 3

رمان نیهان پارت 3

۱ دیدگاه
طاها: امیر لطفا مثل بقیه آروم باش ما به النا خانوم حق می دیم. بلاخره همه چیز روشن می شه! النا؟ آهان پس حسام هنوز فکر می کرد اسمم الناست!…
رمان نیهان پارت 2

رمان نیهان پارت 2

۵ دیدگاه
  راست می گی وجدان عزیزم! رو بهش با لبخند گفتم: نه عزیزم. فقط تو تاریکی دوست ندارم باهات باشم. لپش رو کشیدم و گفتم: بدو برو دوتا لیوان بیار.…
رمان نیهان

رمان نیهان پارت یک

۵ دیدگاه
  به نام خدا نام رمان: نیهان به قلم: ر. خان علی اوغلی (Aghrab1376) ژانر: عاشقانه/ اجتماعی   پارت1 به نام خدا نام رمان: نیهان به قلم: ر. خان علی…
رمان خان پارت 65

رمان خان پارت 65

۱ دیدگاه
  🌸گلناز امیر هرچی گفت تو گوشم نرفت و تهدیدش کردم اگه دنبالم بیاد و نزاره حلش کنم دیگه نه من نه اون.. امیر بنده خدا هم عین همیشه کوتاه…

رمان پوکر پارت یک

بدون دیدگاه
  عنوان کتاب:پوکر نویسنده: Havva7(م.فراهانی) ژانر: پلیسی ، هیجانی ، عاشقانه فصل اول گفتند حکم ؟ ورق دست گرفتیم و خندیدیم قرار شد حکم آفتابگردان باشد / تمام سر ها…
رمان اکالیپتوس پارت 7

رمان اکالیپتوس پارت 7

۴۹ دیدگاه
  در اتاق را با احتیاط بستم کمی صبر کردم و با نشنیدن صدای گریه آلا با خیال راحت حرکت کردم چند روز قبل زمانی که شاهرخ خان اجازه ورودمان…

رمان خان پارت 64

۳ دیدگاه
  🌸گلناز شام تموم شد و زیاد حرف خاصی رد و بدل نشد بعد از شام برای چای و میوه تو حیاط رو انتخاب کرده بودم چون همون طور که…

رمان اکالیپتوس پارت 6

۳ دیدگاه
  خلاصه و مفید برایش از هفته ای که گذرانده بودم گفتم دوباره در آغوشم گرفت و گفت شانس آورده که توانستم از زیر دست شاهرخ خان نجات پیدا کنم…
رمان اکالیپتوس پارت 5

رمان اکالیپتوس پارت 5

۵ دیدگاه
  با رفتن شاهرخ خان و لوکان با خالد و مادرش تنها شدم لحظه آخر غمزه خودش را مهمان شاهرخ خان کرد از قیافه عصبانی لوکان خنده ام گرفت خدمتکار…
رمان اکالیپتوس پارت 4

رمان اکالیپتوس پارت 4

۶ دیدگاه
  به دستور شاهرخ خان لباس خیره کننده ای پوشیده و به پیشواز مرگ میرفتم ! روی تخت نشستم و مشغول پوشیدن کفش های مشکی رنگ شدم نگاهی به جسم…