رمان اکالیپتوس پارت 3

رمان اکالیپتوس پارت 3

۱ دیدگاه
  بارها مواد جابه جا کردم … محموله و جنس های قاچاق تحویل گرفتم … چندین بار به دستور سلمان و شیخ به همراه یاشار افرادی را دزدیده بودیم گاهی…

رمان اکالیپتوس پارت 2

۱ دیدگاه
  کم کم خورشید غروب می کرد و هوا تاریک تر می شد تمام بدنم گرفته بود و پای راستم غرق خون بود که صدای قدم های محکمی را از…
رمان اکالیپتوس پارت یک

رمان اکالیپتوس پارت یک

۱۱ دیدگاه
  همانطور که دستانم را جیب سویشرت ارتشیم فرو کرده بودم به اطرافم نگاهی انداختم برای بار چندم سرمو بلند کردم و به طبقه بالا نگاه کردم در تاریکی چیزی…
رمان خان پارت 63

رمان خان پارت 63

۱ دیدگاه
  گلناز 🌸رفتم جلو و گفتم گلناز: عزیزم.. خوش اومدی.. چی شده? چرا نمیشینی.. فائزه: اگه میشه تو حیاط صحبت کنیم.. اینجا نمیشه… 🌸نگاهم از فائزه به شبنم که اونجا…

رمان خان پارت 62

بدون دیدگاه
  🌸گلناز شب عجیبی بود هر جارو میدیدم مهمونای شیک و پیک زن هایی که انگار از محله اومده بودن بیرون.. البته خودمو کمتر از اونا نمیدیدم اما خب یه…
رمان خان پارت 61

رمان خان پارت 61

۷ دیدگاه
  🌸گلناز فائزه چند روزی بود پیش مامانم بود منم خیالم از بابتش راحت شده بود اما امیر نظرشو عوض کرده بود البته کاغذ صیغه نامه رو که نوشته بودن…
رمان خان پارت 60

رمان خان پارت 60

۳ دیدگاه
  گلناز 🌸امیر با وحشت نگاهی به من انداخت انگار قدرت تحلیل چیزی که داشت اتفاق میوفتاد و نداشت من خواستم برم سمت پدر شبنم و چیزی بگم اما امیر…
رمان خان پارت 59

رمان خان پارت 59

۳ دیدگاه
  🌸گلناز وقتی حرفم تموم شد اشک رو صورتش جاری بود با تردید پرسید 🌸شبنم: مطمئنید که خود سردار…? خودش بود? گلناز: معلومه که خودش بود.. فائزه کامل صورتشو دیده..الانم…
رمان خان پارت 58

رمان خان پارت 58

بدون دیدگاه
  🌸گلناز امیر عصبانی اومد تو و لباس پوشید گلناز: امیر کجا میری.. با این حالت نمیزارم بری بیرونا.. کجا میخوای بری? 🌸امیر: دارم میرم دنبالشون گلناز.. ولم کن.. حتما…
رمان پناهم باش پارت آخر

رمان پناهم باش پارت آخر

۵ دیدگاه
  #رویسا سخت بود؟!… فکر مى کنم مردم و زنده شدم. اما بالاخره تمام شد. بالاخره به کشورمون برگشتیم. بالاخره سختى هاى منم تمام شد. بالاخره توى خونه ى خودم…

رمان ت مثل طابو پارت 1

بدون دیدگاه
  #ت_مثل_طابو #نویسنده : لیلی*ضاد #ژانر : معمایی ، انتقامی هو الوکیل رژ قرمز رنگ را دوباره و این بار محکم تر روی لب هایم می کشم تا خوب رنگ…

رمان خان پارت 57

بدون دیدگاه
  گلناز 🌸نیم ساعت بود نشسته بودم نه خبری از امیر بود نه دکتر دیگه ای کلافه شدمو خواستم برم که دیدم امیر عصبانی و بر افروخته داره میاد.. بلند…