رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۷

بدون دیدگاه
  _ فرنوش سینه هام داره میترکه اینقدی که درد داره…. _ برا شیره…مامان مگه نگفت شیرشونو بگیر…اینجوری هم خودت اذیت میشی هم شیرت کم میشه…. _ چطوری بگیرمشون؟… میخنده…

رمان لیلیان پارت ۵۳

بدون دیدگاه
      پسرکم در آغوش کثیف او گریه میکند، تلاشی برای ساکت کردنش نمیکند. به نظرم این پنج شش ثانیه به اندازهی پنج شش دقیقه طول میکشد تا زبانم…

رمان رخنه پارت ۱۱۶

بدون دیدگاه
    تا نصف بشقاب بیشتر میلم نکشید که حافظ وادارم کرد دوباره مابقیش رو بخورم. – نصفه نخور، همینه هر روز داری اب میری؛ پس فردا میشی میرزا مقوا…

رمان اردیبهشت پارت آخر

۹ دیدگاه
      – بچرخ این طرف ، خوشگلم ! میخوام گردنبند رو روی گردنت ببینم !     آرام چرخید به سمتش … فراز با لذت به درخشش الماس…

رمان مادمازل پارت ۶۲

۳ دیدگاه
      از داخل کیف یه برگ بیرون آورد و گذاشت کنار فنجون قهوه اش و گفت:   -نگاش کن تا بفهمی….   دستمو سمتش دراز کردم و برداشتمش.یه…

رمان وارث دل پارت ۷۴

۳ دیدگاه
    هنوز کامل بهوش نیومده بود فقط خودش رو تکون می داد و نالهر زیر لب می گفت مثل اخ گفتن..   درد داشت از جام بلند شدم این…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۶

۱ دیدگاه
  هر چی اصرار کردن برا دکتر رفتن فایده نداشت….تو همون اتاق و رو همون تختی نشستم که صبح با عشق و علاقه تو بغل میلاد چشمامو باز کردم…. تموم…

رمان لیلیان پارت ۵۲

۴ دیدگاه
      دارم میگم دختره سلیطه ست، ننه اش بدتر از خودشه، حالا چون برای حفظ ظاهر یه چادر سرش میکنه، شد نجیب و قدیسه؟ مامان میگوید: – تهمت…

رمان رخنه پارت ۱۱۵

۱ دیدگاه
    نذاشت حرفم رو ادامه بدم و دکمه لباسش رو باز کرد. – این؟ با کدوم منطقت حساب کردی که یه نفر می تونه خطی بمکه و کبودم کنه؟…

رمان مادمازل پارت ۶۱

۲ دیدگاه
ا       در کمال حیرتم جواب داد:   -ترگل!     اسم ترگل که به گوشم رسیدحال و هوام به کل عوض شد طوری که حی میکردم اصلا…

رمان وارث دل پارت ۷۳

۲ دیدگاه
      -اها خوب الان چک کردی!؟ -اره.. -پس بیا بخواب خستگی داره از سر و روت می باره.. لبخند زوری زدم و گفتم : باشه.. بچه ها رو…