رمان وارث دل پارت ۷۰

۱ دیدگاه
      زود خودم رو به بیرون رسوندم..‌. بازم مامان گلی جلو روم سبز شد منو که دید گفت : وا دخترم چرا اینطوری شدی یهویی ‌؟؟ چیزی شده؟؟…

رمان ملت عشق

بدون دیدگاه
صادق-ماشالله پسر – از کتو کول افتادم صادق-همینطوری تمرین کنی همو.. هاشم – تو این سگ دونی یکی نیست ببینه اون بی پدر مادر کدوم گوریه – صداتو چرا انداختی…

رمان ورطه دل پارت ۵۱

۱ دیدگاه
*نه ماه بعد-راوی* به شهر خیره است تلفن رومیزش زنگ می خورد یک بار دوبار مهم نیست تقه ای به در می خورد باز پاسخ نمی دهد درباز می شود:یادم…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۶۲

۱ دیدگاه
بغضمو قورت میدم و دنبالش میرم… پشت بهم داره لباساشو عوض میکنه…. اینکه یه آدم اینقد میتونه بی رحم باشه اصلا تو مغزم نمی گنجه… اینبار دیگه باهاش اتمام حجت…

پارت45رمان نیستی1

بدون دیدگاه
  با سرعت پیچیدم تو کوچه خونه ی حاج بابا همون لحظه مبایلم زنگ خورد بدون اینکه صفحه گوشی و نگاه کنم دکمه ی اتصال و زدم تیرداد: بله سورنا:…

پارت 44رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
  تو حیاط ایستاده بودم وکلافه به اطراف نگاه میکردم که همون لحظه هرمس ظاهرشد از یقه لباسم گرفت و محکم به سمتی پرتابم کرد روی زمین افتاده بودم اونقدر…

رمان لیلیان پارت ۴۸

بدون دیدگاه
      “اما چیزی که می،دانم این است که به سختی خودم کنترل کردهام تا پیاده نشوم و بالا نروم و فعال چیزی نپرسم. “لیلیان ” جواب آزمایش را…

رمان رخنه پارت ۱۱۱

بدون دیدگاه
    – هوم …مثلا وقتی کف دستت رو میبوسم خوشت میاد، میگفتی یاد سگ ها و گربه ها میوفتی. سری تکون دادم – دیگه چی؟ با دقت نگاهم کرد.…

رمان وارث دل پارت ۶۹

بدون دیدگاه
      بابا دستی روی شونه ان گذاشت فشار ارومی داد و گفت : اروم باش دختر جان چرا این همه شکوه و شکایت می کنی!؟ ناشکری نکن دختر…

رمان لیلیان پارت ۴۷

بدون دیدگاه
    “خواب و بیدارم اما میفهمم که برخلاف هرروز صبحانه نمیخورد و کمی زودتر از خانه بیرون میزند. با سردردی وحشتناک چشم باز میکنم و احساس ضعف و سرگیجه…

رمان رخنه پارت ۱۱۰

بدون دیدگاه
      – اره جون عمت؛ یکم دیگه دیر می رسیدم معلوم نبود کجای کار بودید.   انگشت روی بینیم گذاشتم که آروم تر حرف بزنه و صداش به…