رمان وارث دل پارت ۶۵

۳ دیدگاه
      مامان چشم هاش رو گذاشت روی هم و با شدت فشار داد رو ازش برگردوندم اصلا حوصله اش رو نداشتم کلا نه حوصله مامان رو حوصله هیچ…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۷

بدون دیدگاه
*   تو راهروی بیمارستان نشسته و پاشو تند تند تکون میده….کاری که وقتی خیلی عصبانی یا وقتایی که استرس داره انجام میده…. صدای جیغ و دادهای لیلا هنوز تو…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت 81

۱ دیدگاه
پاییزه خزون  با جدیت به امیر خیره شدمو گفتم   _چیکار کنم امیر ،نمیتونم کسیو جز ساحل تو خونم تصور کنم ،بیتارو نمیخوام …. چنگی به موهام زدم گفتم  …

رمان لیلیان پارت ۴۳

بدون دیدگاه
    ” علیرضا ”   با رفتار و اخم‌های درهمش، خصوصاً این‌که اجازه نداد کمکش کنم، آبرویم را برده دختره‌ی سرتق. سوار می‌شوم و نگار هم روی صندلی پشتی…

رمان رخنه پارت ۱۰۶

۱ دیدگاه
      دستش زیر گلوم نشست و فشاری به فکم وارد کرد که دندون هام روی هم ساییده شد. – خیال میکنی چه تحفه ای هستی که من واسه…

رمان ورطه دل پارت ۴۹

۱ دیدگاه
لباس هایم راعوض می کنم تنها راهی که به ذهنم می رسد کیهان است یک باردوبار بار سوم جواب می دهد:الو…تندتندشروع به صحبت می کنم:کیهان اطلاعات شرکت کیارش روفروختی به…

رمان اردیبهشت پارت 125

۱ دیدگاه
    زیر گلو حبس شد . فراز بود … خدایا ! خودش بود ! آرام نمی دونست چرا دلش می خواد گریه کنه ! نگاهِ فراز هم خیره به…

رمان وارث دل پارت ۶۴

بدون دیدگاه
      اسلان که انتظار این حرف رو نمی کشید با چشم های گرد شده لب زد :رفته خارج!؟. چه بی خبر…ولی خوب من هنوز سمج هستم روی حرفم…

رمان اردیبهشت پارت 124

۲ دیدگاه
    . فراز از کنارش عبور کرد و مصمم به سمت در ورودی اورژانس راه افتاد . محسن دنبالش رفت و بازوش رو گرفت . – کجا می ری…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۱۹

بدون دیدگاه
      مونده بودم چی بگم، گیج فقط به حرفاش گوش میکردم که ادامه داد : بزار یه مدت کنارت باشم، اگر از اخلاقیات و رفتارم خوشت نیومد؛ اگر…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۶

۳ دیدگاه
_ معلومه که نه…من دردم اینکه چرا هیچوقت پشتم در نمیای…برا چی هیچوقت حمایتم نمیکنی….هر کی زد تو سرم جای اینکه بری یقشو بگیری یکی محکمتر از اون میزنی تو…

رمان 52 هرتز پارت 12

۵ دیدگاه
روی یکی از مبل ها مینشینم و منتظر ورود سامانتا میشوم که پس از دو دقیقه در باز میشود و سامانتا همراه آدا وارد سالن میشوند به طرفشان میروم و…

رمان لیلیان پارت ۴۲

بدون دیدگاه
    تلخ می‌خندم و می‌گویم:   – مشکل همینه، مشکل همینه که ما نمی‌تونیم باهم صحبت کنیم. مشکل اینه که ما حرف اولی به دومی نرسیده، می گ‌پیچیم به…