رمان اردیبهشت پارت 113

۱ دیدگاه
    فک کردن به تمام پیام های صوتی که مجید براش فرستاده بود … می دونم گفتنش درست نیست ، ولی تا ابد دوستت خواهم داشت ! حس عجیبی…

رمان وارث دل پارت ۵۸

بدون دیدگاه
      مامان گل بانو اومد کنارمون با خنده نگاهی بهمون کرد و لب زد : چی شده که جمعتون جمعه خانما… چی دارین می گید!؟   نگاه زاری…

رمان اردیبهشت پارت 112

۶ دیدگاه
    فراز خیره بهش یک احظه اخم کرد… بعد ناگهان خیز برداشت به طرف آرام و دو طرف کمرش رو گرفت و اونو محکم کشید توی بغلش … بعد…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۰

۱ دیدگاه
_ قراره تا چند روز بمونه….. _ اینجور که میدونم تا سه روز…حالا شاید بیشتر شه شایدم کمتر…… چشماشو ریز میکنه و میگه: دختره تو این مدت نمیخواد بره جایی؟…خونه…

رمان لیلیان پارت ۳۶

بدون دیدگاه
    تکانی به خودم می‌دهم، حق با سیدعلیرضاست،   نمی‌توانم بنشینم تا او هر زمان هر چه که دلش خواست را نثارم کند.   آبی به دست و صورتم…

رمان رخنه پارت ۹۹

بدون دیدگاه
      تا مامان از خواب بیدار شد، حافظ اون رو هم وادار کرد که با ما بیاد و حواسش به من باشه تا به خودم با این وضعیت…

رمان سرمست پارت ۸۹

بدون دیدگاه
    جلو اومد و خواست شکمم رو لمس کنه که فوری عقب کشیدم و با چشم‌های برزخی نگاهش کردم.   اول با تعجب و بعد بی تفاوت شونه‌ای بالا…

رمان اردیبهشت پارت 111

۳ دیدگاه
    نه ولی گرفتار محبتش شدی اونطوری که همسرت بی مهابا بهت عشق میده … تو رو مدهوش کرده ! آرام در سکوت فقط نگاهش کرد … به چیزهایی…

رمان وارث دل پارت ۵۷

۱ دیدگاه
      اسیه درکی نداشت دستی روی شکمش قرار داد.. با خنده گفت : چقدر چاق شدم.. باید رژیم بگیرم.. مامانم میگه ارباب زاده از زن چاق خودش نمی…

رمان اردیبهشت پارت 110

۳ دیدگاه
    – با این حال … من نمی خوام اصرار کنم . اگه واقعاً حس می کنی هنوز نمی خوای حرفی بزنی … – یک بار باهاتون حرف زدم…

رمان لیلیان پارت ۳۵

بدون دیدگاه
    پسرم از صدای دادش می‌ترسد. نفسم را سخت بیرون می‌دهم. چاره‌ای ندارم، به خاطر مهدی مجبورم بروم ساکش را آماده کنم. و در لحظه‌ی آخر می‌بینم که با…

رمان ورطه دل پارت ۴۷

۲ دیدگاه
*ایران،تهران-شب عقد* آتنا بین دوصندلی ایستاده وباذوق برای من وکیارش حرف می زند کیارش از صبح خانه نبود این باعث شده بود که نگار به علت زرد شدن رنگم  و…