رمان انرمال پارت ۱۸2 سال پیش۱ دیدگاه حرف زدن و ناز کشیدنش هم فرق داشت. کشیدم سمت خودش و سرمو گذاشت رو پاهاش.خندیدم و پرسیدم: -الان مثلا داری نازمو میکشی!؟ …
رمان آنرمال پارت ۱۷2 سال پیش۲ دیدگاه اون لعنتی ترین نیم رخ دنیارو داشت. لعنتی ترین و خواستی ترین! دست کم از نظر من. باید اعتراف میکردم که شیفته اش بودم حتی با وجود…
رمان آنرمال پارت ۱۶2 سال پیش۲ دیدگاه وقتی اینو گفت سرخ و سفید شدم و لپهام گل انداخت و لبخندی از سر هیجان و شاید هم شهوتی که حاصل شنیدن همچین جملاتی…
رمان آنرمال پارت ۱۵2 سال پیشبدون دیدگاه نفس حبس شده تو سینه ام رو بیرون فرستادم. شالم رو مرتب کردم و با بیرون آوردن دستهام از تو جیبهای لباسم به سمت ماشینش…
رمان آنرمال پارت ۱۴2 سال پیشبدون دیدگاه ماشین رو نگه داشتم و از همون فاصله به در ساختمون نگاه کردم کاملا مطمئن بودم کارم و چیزی که توی سرمه درست نیست…
رمان آنرمال پارت ۱۳2 سال پیشبدون دیدگاه عصبانی و خشمگین بازوم رو گرفت و گفت: -همین امروز باید مخ دختره رو بزنی و از دلش دربیاری! باااااید باهاش دوست بشی…
رمان آنرمال پارت ۱۲2 سال پیشبدون دیدگاه *آرمین* درو محکم بستم و با بیتفاوتی محض برگشتم داخل. دختره ی نق نقوی دوهزاری فکر کرده برای من اهمیت داره ناراحت شدنش! بجای اینکه…
رمان آنرمال پارت ۱۱2 سال پیش۳ دیدگاه که هنوز یه قسمتش روی سرم و یه قسمتیش رو صورتم بود رو آوردم پایین و با نفرت بهش چشم دوختم و گفنم: -تو…
رمان آنرمال پارت ۱۰2 سال پیش۲ دیدگاه من عین مجتبی و خیلی از دختر و پسرای دیگه ، سر خوش و قبراق بالا و پایین میپریدم و خودمو به رقص و…
رمان آنرمال پارت ۹2 سال پیشبدون دیدگاه خندیدم و با بلندشدن از روی تشک، با تمام توان به سمت آرمین حمله ور شدم. اینبار ایستاد تا بهش ضربه بزنم. چشمامو بستم و داد زنان…
رمان آنرمال پارت ۸2 سال پیش۱ دیدگاه چشمامو بازو بسته کردم و با کلافگی نفسم رو بیرون فرستادم! چقدر حرص دربیار بودن این دو تا رفیق.در اون حد که تو عرض همین چنددقیقه گیج…
رمان آنرمال پارت ۷2 سال پیشبدون دیدگاه یقه ام رو ول کرد و دوباره به عقب هلم داد تا کمرم رو صاف نگه دارم و تو همون حالت قبلی چنددقیقه پیش بمونم. بهش…
رمان آنرمال پارت ۶2 سال پیش۲ دیدگاه وسط باید باید گفتنهای من در خونه شون رو باز کرد و رفت داخل و بعدهم بدون هیچ تعارفی اونو محکم بست.جاخوردم از این حرکتش و…
رمان آنرمال پارت ۵2 سال پیش۲ دیدگاه هربار استاد جاوید می چرخید و به جای تخته وایت برد روش رو به سمت ما برمیگردوند اتفاقی یا غیر اتفای نگاهش که به من…
رمان آنرمال پارت ۴2 سال پیش۱ دیدگاه خیلی سریع دستش رو پس کشید و دیگه حتی مالیدن شکمم برای آروم گرفتن دردم رو هم ادامه نداد.با آرنجش یه ضربه ی آروم به پای…