رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۱۵

۳ دیدگاه
    افسون کم مانده بود از گوش و بینی اش بخار بیرون بزند…   -راهکارات و نگه دار واسه خودت جناب… من ترجیح میدم اصلا با شما دهن به…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۱۴

۳ دیدگاه
      پاشا کتش را درآورد… نیشخندش روی اعصابم بود… نزدیکم شد و انگشت اشاره اش را روی بینی ام زد… -شاید فکر کرده تابستونه…!   ***   حوله…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۱۳

۳ دیدگاه
  🔥 افسون   پررو تر از این بشر را تا حالا ندیده بودم… از دیشب و بوسه طولانی اش که خواب را برمن حرام کرد، حرص داشتم، جوری که…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۹

۲ دیدگاه
      هیجانش به منم سرایت کرده بود و مشتاق گوش سپردم…   -خب بعدش…؟!   عمه با گونه هایی سرخ شده و لبخندی که از یادآوری خاطراتش داشت،…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۸

۳ دیدگاه
      آخرین امضا را زد و خودکار را روی میز گذاشت. پوشه را سمت بابک هل داد: -جنسا رو رد کردین…؟!     بابک لبخندی روی لب نشاند.…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۷

۱ دیدگاه
      خودش فرق داشت، عاشق نبود اما نمی توانست بی خیالش هم شود.   -حرف اصلیت و بزن…!!!   -دنبال اطلاعاتی هستن که میلاد داشته… اونا می دونن…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۳

۱ دیدگاه
      عمه ملی مظلومانه نگاهم کرد که دلم خون شد…   تازه مرخص شده بود و با اسفندیار خان هم به خانه امد… تنها واکنشی که ازم سر…