رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۷۷

بدون دیدگاه
      محیط خونه برام بدون تابان نفسگیر شده بود فردا دانشگاه داره با اینکه گمان میکنم نره باز باید اونجا یه سر بزنم یا سرکارش امیر اوه امیر…

رمان ماه تابانم پارت ۷۶

بدون دیدگاه
    نفس عمیقی کشیدم و چشمام و باز کردم که صورت امیر تو پنج انگشتی خودم دیدم تا به خودم اومدم از بغلش دراومدم و خودم درست کردم -چیزه…

رمان ماه تابانم پارت۷۴

بدون دیدگاه
    صبح با صدای زنگ بیدار شدم و سمت سرویس رفتم میخواستم قبل دانشگاه نظر تابان بپرسم سمت اتاقش رفتم و صداش زدم رفتم طبقه پایین میز صبحانه رو…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۷۳

۱ دیدگاه
      کلیدو تو در انداختم با کمترین سر صدا باز کردم اروم بدون اینکه درو ببندم وارد شدم چشمم به پذیرایی افتاد که مری سمت آترین رفت و…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۷۲

۴ دیدگاه
    حالم خیلی بد بود و فشارم افتاده بود برای همین ابمیوه رو ازش گرفتم و تشکر کردم کمی ازش خوردم تا حالم بهتر شد -بهتری؟   با خجالت…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۷۰

۳ دیدگاه
    با خنده سمتم اومد و لپم و کشید -چه خجالتیم میکشه کوچولو   -اوم باید برم سرکارم فعلا   و سریع از کنارش رد شدم ولی رد خنده…

رمان ماه تابانم پارت ۶۹

۱ دیدگاه
  چطور میدونست ما بستنی خوردیم؟ از کجا میدونست؟   با لحن ناراحتی گفتم _تو منو تعقیب کردی ولی نیومدی دنبالم؟   _من چرا باید تورو تعقیب کنم آخه! اگر…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۶۸

بدون دیدگاه
      لبخندی به حسادتش زدم و گفتم _داشتم به کارم فکر میکردم.   _اووووه! یعنی قراره از این به بعد همش به کارت حسادت کنم؟ هنوز نرفته انقدر…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۶۵

بدون دیدگاه
  _چی؟ کار؟ اونم الان که هیچ مدرکی ندارم و کلی مونده تا تموم شدن درسم؟   _آره… برات مربی میذارم و کامل آموزش میبینی. بعد قرارداد می بندم باهات…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت۶۴

بدون دیدگاه
      _تابان دیگه هیچ وقت این سوال رو نپرس باشه؟ فکر کن اتفاقی نیوفتاده!   چیزی نگفتم. با لبخند نگاهش کردم که سرش رو توی گردنم فرو برد.…

رمان ماه تابانم پارت ۶۳

بدون دیدگاه
        اخمی به این حسادتش کردم و گفتم _تابان لطفاً لطفاً به مری حسادت نکن. چیزی برای حسادت وجود نداره‌.   چشمی چرخوند و گفت _اگه یه…