رمان هیژا پارت 52 سال پیشبدون دیدگاه **** خسته و کلافه مثل هر روز بعد از تموم شدن شیفتم لباسم رو تعویض کردم و با نفس عمیقی از در بیرون زدم که…
رمان هیژا پارت ۴2 سال پیشبدون دیدگاه همتی صداش رو بالا برد. – خانم شاکری تمومش کن، این قضیه به شما هیچ ربطی نداره ” رعنا اخمهاش رو توی هم کشید و…
رمان هیژا پارت 32 سال پیش۱ دیدگاه *** دقیقاً تو خسته کننده ترین روز کاریم مجبور شدم یکی از پروندههای ناقص رو تکمیل کنم. پروندهای که با اشتباه سروش به اینجا…
رمان هیژا پارت22 سال پیشبدون دیدگاه **** وارد اتاق بهرام شدم. هم اتاقیش سعید چهل سالهست. مردی که تو اوج جوونی موهاش یه دست سفید بود. سعید بیشتر وقتش…
رمان هیژا پارت 12 سال پیش۵ دیدگاهخلاصه ماهلین مهربون و دوستداشتنی بهیاره یه آسایشگاه روانیه خصوصیه. جایی که اکثرا بیمارای خاصی بستری هستن. دقیقا وقتی فکر میکنه زندگیش روال عادی گرفته و از تنش…