رمان کینه کش پارت ۳۳

بدون دیدگاه
    صبح با صدای در زدن های متوالی بیدار شد. خسته بود و دلش نمی خواست از تخت خواب جدا شود.   عقربه ها ساعت ۱۰ صبح را نشان…

رمان کینه کش پارت ۳۱

بدون دیدگاه
    کت اش را درآورد و دو دکمه‌ی بالایی پیراهنش را باز کرد.   دستش را پشت کمر مادرش گذاشت و به میز شام اشاره زد: _بشین.   صنم…

رمان کینه کش پارت ۳۰

بدون دیدگاه
    سروین جیغی کشید و سمت شان دوید. شروین نفسش بند آمد و رنگش رو به کبودی می رفت.   نتوانسته بود خودش را کنترل کند و اکنون نیز…

رمان کینه کش پارت ۲۹

بدون دیدگاه
      در آن سو، آذرخش و سروین شب هنگام وارد خانه شدند.   آذرخش پس از توضیحات لازم، اتاقی را در طبقه‌ی پایین به او نشان داد: _اینجا…

رمان کینه کش پارت ۲۸

بدون دیدگاه
    مهرو کناری نشست و آهسته آهسته اشک ریخت. خیره به پوستر بزرگ آرش زیرلبی با او درد دل کرد.   _نامرد…تو مگه نگفتی تا آخرِ آخرش هستی!؟ مگه…

رمان کینه کش پارت ۲۷

بدون دیدگاه
  ساعتی بعد، کیسان درگیر پخش کردن ویدیو ها بر روی لب تاب بود.   آذرخش با دیدن شوق و ذوق برادرش در هر کلیپ، قلبش مچاله و قلوه سنگی…

رمان کینه کش پارت۲۶

بدون دیدگاه
        شهربانو و شهلا بیهوش شدند و آنها را به قسمت دیگری منتقل کردند تا سرم و آرام‌بخش تزریق کنند.   کرشمه بی جان روی زمین ناله…

رمان کینه کش پارت ۲۵

بدون دیدگاه
    مهرو خجل بود، خجل تر شد…مشتی به بازوی آرش زد: _بی حیا….وسط خیابونیما!! _ولی خیلی مزه داد….لبات….گرمای نفسات….دیوونه کننده ان مهرو….از طعم‌شون ک…   مهرو که در آستانه‌ی…

رمان کینه کش پارت ۲۴

بدون دیدگاه
      سوالی نگاهش کرد: _باشه…چیزی شده!؟   آرش آب دهانش را فرو داد و به سختی گفت: _من اهل مقدمه چینی و حاشیه رفتن نیستم…این چیزی هم که…

رمان کینه کش پارت ۲۳

بدون دیدگاه
    روزها از پی یکدیگر می گذشتند.   آرش و مهرو بیشتر وقت‌شان را با یکدیگر سر می کردند…می گفتند و می خندید…از آرزو هایشان…درد هایشان…حسرت هایشان….   مهرو،…

رمان کینه کش پارت ۲۲

بدون دیدگاه
      کنار خیابان ایستاد و کمی بعد آرش مقابل پای اش ترمز کرد.   سوار شد و هیجان زده سلام کرد که آرش با خوش‌رویی جوابش را داد:…

رمان کینه کش پارت 21

بدون دیدگاه
  آذرخش از همان دقایق ابتدایی بر چهره‌ی افسون زوم کرد و با چهره‌ی مهتاب مطابقتش می داد.   یعنی ممکن بود افسون نسبتی با مهتاب داشته باشد!؟ مثلاً خواهرش…

رمان کینه کش پارت ۲۰

بدون دیدگاه
    آرش ریلکس گفت: _نه…همین ده دقیقه پیش از زبون خودتون و شروین شنیدم. نشون به اون نشون که از شما قول گرفت یه هفته ای مهرو رو راضی…

رمان کینه کش پارت ۱۹

بدون دیدگاه
    با آرش تماس گرفت و روی اسپیکر زد.   لبش را با حرص زیر دندان کشید و پس از شنیدن صدای آرش، غرید: _مرتیکه می‌خواستی من‌و سنگ روی…