رمان نیهان پارت 245 سال پیش۶ دیدگاه *آراس تایماز: آقا رسیدیم. از ماشین پایین اومدم و رو به تایماز که می خواست دنبالم بیاد گفتم: تنها میرم. تایماز: آخه… _ آخه نداره منتظرم باش تو از…
رمان خان پارت 795 سال پیش۱ دیدگاه 🌸گلناز بلاخره دو روز بعد شرایط رو به راه شد که عصری سرزده با اردلان بریم خونه ی تیمسار من برای گندم شیر گذاشتم و سپردمش به مامان و…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 425 سال پیش۹ دیدگاه _الهی دستش بشکنه که اینجوری داره داغونت میکنه . _دیگه اینجوری هم نگو دیگه . انقد هم بد نیست . پونه با چشایی گرد شده گفت : تو دیگه…
رمان نیهان پارت 235 سال پیش۸ دیدگاه *گلاره صدای بچه من رو به خودم آورد و از افکار درهمم فاصله گرفتم. مرتضی انقدر باهاش بازی کرده بود تقریبا بیهوش شده بود. بغلش کردم و سعی کردم…
رمان خان پارت 785 سال پیش۱ دیدگاه 🌸گلناز بیدار که شدم ظهر بود دخترمم مثل من خوابالو بود و چشمای پف کردشو عین یه گربه ی کوچولو باز میکردو باز میبست.. با خوشحالی به مامان و…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 415 سال پیش۵ دیدگاه _نه که تو هم دلت نمیخواد غیرتی بودنشو ببینی و کیف کنی ؟ _غیرتی؟ هه ، دلت خوشه . اگه واسش مهم بودم الان میومد دوساعت پسره رو کتک…
رمان خان پارت 775 سال پیش۲ دیدگاه 🌸گلناز صبح دیر بیدار شدم تمام شب گذشته بد خواب شده بودم چشممو که باز کردم اثری از امیر نبود اما کاغذ ها کنار تختم بودن.. منم برام مهم…
رمان نیهان پارت 225 سال پیش۲ دیدگاه تو فکر بود و من واقعا می ترسیدم عکس العمل خوبی نشون نده. حسام: باید به گلاره بگی. در حالی که داشت کنکاشم می کرد گفت: بهم که دروغ…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 405 سال پیش۸ دیدگاه میخواستم به خودم ثابت کنم حسم بهت واقعیه یا نه . منتظر یه فرصت بودم . تا این که پگاه اون بلا رو سرم آورد و رفت با مرد…
رمان ترنم پارت یک5 سال پیش۳ دیدگاه رمان ترنم نویسنده: ترنم ، پرستو #ترنم #قسمت_ ۱ ✨✨✨✨✨✨ به دختری که نگران وسط کافه ایستاده بود نگاه کردم معمولا نگاهم رو هیچ دختری ثابت نمیشد … اونم…
رمان خان پارت 765 سال پیش۲ دیدگاه 🌸گلناز فائزه باهاش حرف میزد و منم از دور نگاهش میکردم وای خیلی با نمک بود شبیه دختر بچه ها خجالت میکشید و سرشو انداخته بود پایین.. خلاصه که…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 395 سال پیش۱۱ دیدگاه _نه مرسی خودم میرم . یه جایی کار دارم باید برم اونجا . _باشه هر طور راحتی . بعد دونفری از شرکت زدیم بیرون و من زود یه آژانس…
رمان نیهان پارت 215 سال پیش۸ دیدگاه روی مبل دو نفره نشستم و به نقشه ها نگاه کردم ایراد کوچیکی داشت که باید برطرف می شد. بلند شدم و میز کار رو جلو کشیدم و سرگرم…
رمان خان پارت 755 سال پیش۴ دیدگاه 🌸گلناز با ناراحتی دعوتش کردم داخل و گفتم گلناز: کتی من دیگه روی موندن نداشتم راستش الانم که داری میبینی اوضاع زندگیمو همین خونه رو هم به زور گرفتم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 385 سال پیش۳ دیدگاه نفسمو حبس کردم و آروم سرجام وایسادم . پنج دقیقه بعد مومنی در زد . آریا هم بهش گفت بیاد داخل . وقتی اومد تو روبروی آریا وایساد و…