رمان نیهان پارت 14

رمان نیهان پارت 14

۴ دیدگاه
  نگاهم روی مچ دستم ثابت موند کبود شده بود. نمی دونم به کجا خورده بود. در حال حلاجی دستم دوباره صداش به گوشم رسید. ایلیار: پس دوسش داری. لبخند…
رمان خان پارت 70

رمان خان پارت 70

۳ دیدگاه
  گلناز 🌸خندم گرفته بود اما میدگنستم ناراحت میشه خیای جدی گفتم گلناز: نه بابا همیشه زیاد حرف نمیزنه یعنی دفعه قبل که زیاد حرف نزد.. چونش گرم شده بود…
رمان نیهان پارت 13

رمان نیهان پارت 13

بدون دیدگاه
  _ می تونم کمکتون کنم؟ سری تکون دادم و متعجب گفتم: با آقای مرادی کار داشتم. خنده ی مردونه ای کرد و گفت: کدومشون؟ فکری کردم و گفتم: بزگترشون.…
رمان نیهان پارت 12

رمان نیهان پارت 12

۳ دیدگاه
  خنده اش گرفت. سری تکون داد و سوییچ و از جیبش در آورد. از دستش گرفتم و روشن کردم. خودش هم کنارم نشست و چشماش رو بست. دستاش رو…
رمان خان پارت 69

رمان خان پارت 69

۱ دیدگاه
  🌸گلناز من و امیر بازم مات و مبهوت به هم نگاه کردیم و به حرف اومدم گفتم گلناز: اشتباااه میکنی لابد اردلان عصبانی بوده یه حرفی زده خواسته تو…
رمان نیهان پارت 11

رمان نیهان پارت 11

۴ دیدگاه
  سوار ماشین شدم و به این فکر کردم چقد فرصتم کمه. لبخند به لب و با همون صدای گرفته روبهش گفتم: منونبرخونه. درحالی که استارت می زد متعجب نگاه…
رمان خان پارت 68

رمان خان پارت 68

بدون دیدگاه
  🌸گلناز صبح فائزه کمک کرده بود حسابی به خودم رسیده بودم که جلوی کسی که از طرف اردلان میاد کم نیارم اما در کمال تعجب کتی اومد.. گلناز: کتی…
رمان نیهان پارت 10

رمان نیهان پارت 10

۱ دیدگاه
نفس مقطعی کشیدم. مگه آخر راه کجا بود؟ مگه دیگه ظرفیتی مونده بود که تکمیل بشه؟ مگه همه دخترا بابایی رو دوست ندارن؟ مگه براشون مقدس نیست؟ برای من دیگه…
رمان نیهان پارت 9

رمان نیهان پارت 9

۳ دیدگاه
نیهان گوشه ی تخت نشستم و به آهنگی که از گوشیم پخش می شد گوش کردم: دست بردار بسه گوش کن دل خسته ازش دلگیرم بی اون من می میرم…

رمان خان پارت 67

۳ دیدگاه
  گلناز با استرس به امیر نگاه کردم و گفتم 🌸گلناز: وای من چم شده? انقدر حالم بد بود? کی منو اورد بیمارستان امیر اشاره کرد پرستار رفت بیرون درو…
رمان نیهان پارت 8

رمان نیهان پارت 8

بدون دیدگاه
دستم از دور گردنش باز شد و به طرف خروجی خیز برداشتم. حالم از خودم به هم می خورد. علی رو به روم قرار گرفت. چشم های برزخیش رو می…
رمان نیهان پارت 7

رمان نیهان پارت 7

۳ دیدگاه
  نیهان خندیدم، از توجهی که بهم شده بود خوشحال بودم. از سرابی که روبه روم بود؛ خوشم می اومد و داشتم به عمق جهنم علی می رفتم. بعد از…