افراخان 🌸تمام طول مسیر نگاهم به عقب بود وقتی رسیدیم نزدیک بیمارستان ترمز زدم با وحشت برگشتم عقب و گفتم ارسلان: تورو خدا خانوم.. بگو زندس? وارش زندس? دارم…
رمان ویلان نوشته : SunDaughter ژانر : عاشقانه ، اجتماعی ، معمایی خلاصه :بنیامین بدیع ، سرگردون تر از این حرفهاست که بتونه برای زندگیش تصمیم درستی بگیره…