رمان رخنه پارت ۱۰۸

۱ دیدگاه
      – به وزن دخترم طلا … هان؟ جدی جدی حافظ می خواست چنین چیزی تایین کنه؟! حتی مامان و شایان هم از تعجب شاخ در اورده بودن…

رمان سرمست پارت 92

بدون دیدگاه
        لحظه‌ای راه رفتن و از یاد بردم. آخرین بار کی خنده‌ی دلنشینش به گوشم خورده بود؟!   ناخواسته به سمت صدا کشیده شدم. دست خودم نبود……

رمان ورطه دل پارت ۵۰

۱ دیدگاه
صبح زودرضوانه بیدارم می کند هنوزویندوزم بالانیامده که داخل حمام پرت می شوم بعدش جبوی میز آرایش زیردست رضوانه چرت می زنم رضوانه ضربه ای به شانه ام می زند:ببین…

پارت43رمان نیستی۱

بدون دیدگاه
    ༺از زبان محمد ༻ روی پشت بوم ایستاده بودم و حرکاتشو زیر نظر داشتم میدونستم چی تو سرشه از هرمس میترسید حق هم داشت اما لازمه ی کار…

رمان وارث دل پارت ۶۶

بدون دیدگاه
      چند دقیقه ای گذشت که کامل خودش رو فرستاد جلو.. دقیق شده بهم زل زد و گفت : کیان بهوش اومدی کیان الان درد نداری!؟ سرم رو…

رمان اردیبهشت پارت 128

بدون دیدگاه
  بالش … از جا پرید . دستش رو کورمال کورمال کنار سرش کشید و با پیدا کردن موبایلش … . – ای درد بگیری قالیشویی شربت اوغلی ! نصف…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۵۸

بدون دیدگاه
شماره ی مامانشو میگیره و گوشی رو میذاره رو اسپیکر….طولی نمیکشه که صدای مامانش پخش میشه… _ سلام جونم… خوبی میلادم؟.. _ سلام مامان خوبی؟..چه خبر؟…مامان بدون مقدمه میرم سر…

رمان لیلیان پارت ۴۴

۲ دیدگاه
    نفسم در حال بند آمدن است اما قصد ندارم کم بیاورم، نه، دیگر نه‌.   تقریباً روی تخت هولم می‌دهد و با خشم یکی یکی لباس‌های خودش را…

رمان رخنه پارت ۱۰۷

بدون دیدگاه
        انگشت های دستش رو به عادت همیشگیش شکست و صدای ترق و تروقش توی اتاق پیچید. – اینجا هم بیای حکم پرستار بچهت رو داری، نه…

پارت42 رمان نیستی1

بدون دیدگاه
با عرض پوزش برای تاخیر در پارت گزاری از امروز در ساعت های( صبح ساعت9)و(شب ساعت11)در خدمتتون هستم ❤️… …💚Author Tahmineh     ….یه راه حل پیدا کن خودت و…

رمان مادمازل پارت ۵۷

۳ دیدگاه
        با دقت زیادی صورتمو از نظر گذروند.انگار تو حالت صورت و نگاه و چشمام دنبال جواب سوالهاش بود. سوالهایی که حسابی کنجکاوش کرده بودن اون هم…