رمان او_را پارت سی وهشتم☆

بدون دیدگاه
#او_را #قسمت_سی_هشتم رفتم همونجایی که بعدازظهر میخواستم برم… بام… تو یکی از پیچ‌ها که از همه خلوت تر بود نگه داشتم…. قطره های اشکم با هم مسابقه گذاشته بودن!! هنوز…

رمان او_را پارت پونزدهم ☆

بدون دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان او_را …💗 #قسمت_پانزدهم هنوز حدود ده دقیقه مونده بود تا چراغ سبز شه… چشامو به آسمون دوختم… با خودم فکر میکردم من با اینهمه دک و پز و…

رمان اورا پارت دهم☆

۳ دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #رمان_او_را … 💗 #قسمت_دهم -سلام.فکراتونو کردید😅؟ -تو همین نیم ساعت؟؟ -برای من که اندازه نیم قرن گذشت! نمیخوای یه نفر عاشقت باشه؟ دوستم نداری،نداشته باش! فدای سرت… ولی بذار…