رمان تبار زرین پارت یک

بدون دیدگاه
#تبار_زرین #پارت_1 مقدمه فرار داشتم می‌دویدم. با آن‌ صندل‌های کوچک زپرتیِ احمقانه داشتم می‌دویدم. از ترس جانم می‌دویدم. آن مرد سوار اسبش بود و من می‌توانستم صدای کوبش سم‌های آن…