رمان دیوونه های با نمک پارت ۱۸2 سال پیشبدون دیدگاهرفتم سمت اتاقم و وسایلامو چیدم بعد از چیدن اون همه وسیله خسته نشستم روی تختم، و نگاهی به اتاق کردم آخ که چقدر دل تنگ این اتاق بودم یهویی…